رضا اسماعیلی در یادداشتی از اینکه «مولانا با «مثنوی» مردم را بر سفره دین نشاند» نوشته است.
این شاعر در یادداشتی که به مناسبت هشتم مهرماه، روز بزرگداشت مولانا در اختیار ایسنا قرار داده، نوشته است: نکته بسیار مهمی که درباره شخصیت بزرگانی مانند سنایی، عطار، مولانا، حافظ و سعدی ناگفته مانده، این است که این بزرگان قبل از این که شاعر باشند، از عالمان دینی بودند. چنانکه حضرت سعدی در غزلی به صراحت گفته است: «همه قبیله من عالمان دین بودند». مولانا یک عالم برجسته دینی بود و نظراتش در حوزه دین و آیین بسیار ارزشمند است. متاسفانه ما مولانا را بیشتر به عنوان شاعر معرفی کردهایم و از پرداختن به سایر ابعاد شخصیتی او – از جمله سیمای دینی و عرفانی – این انسان فرزانه و اندیشمند غافل ماندهایم.
عارف واقعی یعنی انسانی که به ذات اقدس پروردگار معرفت دارد و در چارچوب جهانبینی دینی و توحیدی حرکت میکند. انسانهای بزرگی چون مولانا، سعدی و حافظ، قلههای اندیشه بشری و جزء عالمان برجسته دینی هستند که میتوانیم در حوزه دین و جهانبینی دینی به نظراتشان استناد کنیم. ولی متاسفانه به خاطر آنکه آنها را به جامعه خوب معرفی نکردهایم، امروز مردم فقط به عنوان شاعر آنها را میشناسند که جفای بزرگی در حق آنهاست.
برای مثال، سعدی یک انسان جامعالاطراف بوده است. سعدی علاوه بر شاعری، نویسندهای جهانگرد، جامعهشناسی دقیق، مردمشناسی بصیر، و عالمی دینآگاه و دقیقهیاب بوده است. اگر مشاهیر و مفاخر ادبی ما به خوبی معرفی شوند این تصورات غلطی که امروزه درباره آنها وجود دارد خود به خود از بین میرود. تصوراتی از قبیل اینکه مولانا جزء فرقه ضاله صوفیه بوده که تصور کاملا غلط و نادرستی است. مولوی بزرگ و حکیمان روشناندیشی همچون صدرالمتالهین با فرقه صوفیه مخالف بودند. چنان که رهبر فرزانه انقلاب نیز در دیدار با جمعی از شاعران در تاریخ ۲۵ شهریور ۱۳۸۷ فرمودند: «شعر مولوی را شما ببینید. حالا اگر فرض کنید کسی دیوان شمس را به خاطر زبان مخصوص و حالت مخصوصش که خیلی از ماها دسترسی نداریم و اگر آن را قدری دوردست بداند، مثنوی، مثنوی؛ که خودش میگوید: و هو اصول اصول اصول الدین… واقعاً اعتقاد من هم همین است. یک وقتی مرحوم آقای مطهری از من پرسیدند نظر شما راجع به مثنوی چیست، همین را گفتم. گفتم به نظر من مثنوی همین است که خودش گفته: و هو اصول اصول اصول الدین … ایشان گفت کاملاً درست است، من هم عقیدهام همین است.» مقام معظم رهبری در جایی دیگر در باره شخصیت دینی و معنوی مولوی گفتهاند: «مولوی یکسره عرفان و معنویت و حقیقت و اسلام ناب و معرفت توحیدی خالص است.»
به اذعان اکثر بزرگان و مولویشناسان، گفتار، رفتار و کردار شخصیتی مانند مولانا همواره سرمشق جامعه بوده است و دادن چنین نسبتهایی به او خارج از دایره تقوای علمی، دینی و ادبی است. چنانکه بعضی از ادبا و علما مثنوی معنوی مولوی را ترجمه آیات قرآنی و تفسیر احادیث دینی میدانند و آن را قرآنی به لفظ پهلوی نامیدهاند. مولانا در مثنوی و به سبک و سیاق قصص قرآن، معارف بلند دینی را به زبان قابل فهم در قالب قصههای شیرین روایت کرده و مردم را بر سر سفره دین نشانده است. به راستی و درستی نیز مولانا مجتهدی برجسته، عارفی روشنضمیر، عالمی دینی و اندیشمندی برجسته بود و حساب او را باید از پیروان عرفانهای تخدیری و فرقههای ضالهای چون صوفیه جدا کرد.
سیمای شمس تبریزی نیز که پیر و پدر معنوی مولاناست در هالهای از افسانه پیچیده شده و بسیاری از مسائلی که درباره او گفته میشود رنگی از افسانه دارد. برای شناخت چهره اصیل و واقعی شمس باید به منابع معتبر و اصیل مراجعه کنیم و از استناد به گفتهها و شنیدهها بپرهیزیم. «شمس» پیر و مراد مولانا بود و مولانا هم به عنوان پیر و مراد به شمس مینگریست. بی هیچ شکی، شمس تبریزی عارف و حکیمی بزرگ بوده است، انسانی عارف به معنای درست کلمه. شمس انسانی متدین و شریعتمدار بود و با کسانی که دینداری و عرفان را در تقابل هم قرار می دهند مخالف بود. یادداشتها و مقالاتی که از شمس تبریزی به جا مانده است نشان میدهد او با معارف دینی، نهجالبلاغه و ادعیه اصیل توحیدی آشنا بوده و اندیشههایش رنگ و بوی قرآنی و وحیانی دارد. این که گفته میشود شمس تبریزی یک صوفی لاقید بوده که به شعائر دینی پایبند نبوده، حرف نادرست و غیر مستندی است که نباید پذیرفت. آری، بسیاری از داستانهایی که به شمس، مولانا، حافظ، سعدی و فردوسی نسبت میدهند، رنگ افسانه به خود گرفته است. باید برای شناخت درست بزرگانمان پردههای خرافات و حجابهای دروغین را کنار بزنیم. اگر بخواهیم صرفا براساس گفتهها و شنیدهها قضاوت کنیم باید درباره حافظ، سعدی و بسیاری دیگر از بزرگان هم همین حرفها را بزنیم و بگوییم آنها صوفی بودند. اما اگر بر اساس منابع اصیل بخواهیم مشاهیر و مفاخر ادبی را بشناسیم، باید ذهن مان را از این خرافههایی که درباره آنها میگویند خالی کنیم و به دنبال حقیقت بگردیم. اگر داستانهایی را که درباره شمس تبریزی گفته میشود کنار بگذاریم و بر اساس منابع معتبر علمی و تاریخی به شمس نگاه کنیم، میبینیم او عارفی فرهیخته، عالمی دینی و انسانی متدین و شریعتمدار بوده است. ظلم است برای شناخت این قلههای اندیشهورزی به اطلاعات مخدوش استناد کنیم.
در مورد بزرگان دینی نیز به نحو مضاعف شاهد این افسانهپردازیها و خیالبافیها هستیم. برای مثال در بعضی از مقاتل غیرمعتبر و نوحهها و مرثیهها مسائلی درباره بزرگان دینی از جمله اباعبدالله الحسین (ع)، حضرت زینب (س) و حضرت ابوالفضل (ع) مطرح میشود که هیچگونه استناد علمی و تاریخی ندارد. مردم کوچه و بازار نیز به خاطر محبتی که به اهل بیت(ع) دارند، این داستانها و بزرگنماییها را چون به ذائقهشان خوش آمده و برایشان جالب بوده است، بی هیچ چون و چرایی پذیرفتهاند. اما درستتر آن است که برای شناخت این ذوات مقدس به منابع اصیل و کتابهای عالمان روشناندیش دینی و پژوهشگران آگاه مراجعه کنیم. قدر مُسلم آن است که هر قدر یک شخصیت تاریخی بزرگتر باشد، جاذبهاش هم بیشتر است و مردم درباره او بیشتر حرف میزنند و افسانه میبافند.
مردم حتی درباره شخصیتهای بزرگی که در روزگار خودمان زندگی میکنند هم گاهی بزرگنمایی و افسانهبافی میکنند و حرفهایی میزنند که از پایه و اساس دروغ است. از جمله اشعاری را به شاعرانی چون حضرت امام، سهراب سپهری، فروغ، قیصر امین پور و… نسبت میدهند و در فضای مجازی منتشر میکنند که هیچ ربطی به آنها ندارد. این به خاطر محبتی است که مردم به آنها دارند. در واقع جاذبه انسانهای بزرگ حجابی بر روی شخصیت واقعیشان میشود و ما را از دین سیمای واقعی آنها محروم میکند؛ یعنی اسوهها را به «اسطوره» تبدیل میکند، تبدیل به انسانهای ماورایی و دستنیافتنی. «حجاب بزرگی» چشمان عقل ما را کور میکند و باعث میشود ما درباره این بزرگان افسانهسرایی کنیم. چنان که در مورد شخصیت «حافظ شیرازی» داستانهای زیادی گفتهاند که اکثر آنها رنگی از حقیقت ندارد. اگر به یادتان باشد در دهه اول انقلاب یک روز ناگهان شایعه کردند عکس امام خمینی (ره) در ماه است، و بسیاری از مردم کوچه و بازار به خاطر محبتی که به امام داشتند این حرف را باور کردند تا این که حضرت امام این مسئله را تکذیب کرد و در مورد پذیرفتن چنین خرافاتی به مردم هشدار داد.
من یقین دارم اگر این بزرگان در روزگار ما میزیستند، بسیاری از مطالبی را که به آنها نسبت میدهند، تکذیب میکردند. برای مثال پیروان بعضی از نحلههای عرفانی که ادعای پیروی از حضرت علی(ع) را دارند، تنها محبت حضرت علی (ع) را برای هدایت و رستگاری کافی میدانند و از انجام بسیاری از عبادات واجب همچون نماز و روزه خود را بینیاز میدانند که با سیره عملی حضرت علی در تقابل آشکار است. محبت اهل بیت(علیهم السلام) اگر با معرفت آمیخته نباشد، در برابر چشم مُحب حجاب ظلمانی میشود و کار را خراب میکند. آمیزه معرفت و محبت است که باعث سعادت و رستگاری دنیا و آخرت می شود.
جان کلام آنکه برای دیدن سیمای واقعی و راستین مفاخر و مشاهیر ادبی – پیش از آنکه دیگران این بزرگان را مصادره به مطلوب کنند – باید همت کنیم. اینچنین باد.