بسیار آرام و بی حاشیه است. همیشه در سکوت و ارامش بهترین ها را ارائه داده و بر خلاف دیگران به دنبال شوآف و خودنمایی نیست. با ترانههایش به بهتر دیده شدن و شناختهشدن خواننده کمک میکند. با ترانهسرای سنگ صبور به گفتگو نشستیم تا از وضعیت این روزهای ترانه و موسیقی برایمان بگوید؛
چرا بیشتر آثار خود را دکلمه می کنید. چون کمتر پیش آمده که ترانهسراها آثار خودشان را دکلمه کنند.
ترانهسراهای بزرگی مثل ایرج جنتی عطایی یا شهیار قنبری آثار خود را در قالب تک ترک یا حتی آلبوم دکلمه کردهاند. دکلمه هایی که من منتشر کردم کاملا اتفاقی و به خاطر شریک شدن حال خوب ترانه با مخاطب بودهاند. همه شاعران چه ترانهسرا، چه کلاسیکنویسان در اشعارشان آکسانهایی بر روی برخی کلمات دارند که ممکن است در اجرای با موسیقی یا حتی در خوانش عمومی، مردم متوجه این آکسانها نشوند. اما در دکلمه، دست دکلماتور در اجرای این مکثها باز است و فرصت فکر کردن به مخاطب را میدهند. القای حس ترانه مثل جملات پرسشی یا خبری که گاهی اوقات پیش آمده خواننده در اجرای آن دچار مشکل شدهباشد، با دکلمه کردن برطرف میشود.
علاقه ناگزیری بین ترانهسراها برای خوانندهشدن دیده میشود. این علاقه از کجا نشات میگیرد و چقدر در اجرای حس ترانه ثمربخش است؟
جامعه ما هنوز این موضوع را نپذیرفته است. امروزه همه دوست دارند خواننده شوند. اما برخی از خوانندگان به خاطر از دست ندادن بازار خوانندگی خودشان به سمت برخی از اشعار نمیروند. شاعر یا ترانهسرا هم مجبور است یا خودش بخواند یا منتظر باشد خوانندهای بیاید و این ترانه را اجرا کند.
هیچ خواننده ای وجود ندارد که به مارکت و بازار فکر نکند چرا که از این راه امرار معاش میکند. مثل «فرهاد» و «فریدون فروغی» که دغدغهمند هستند، هرگز وجود ندارد. شهیار قنبری یا روزبه بمانی بسیاری از آثار خود را اجرا کردهاند که به عنوان خواننده هم بسیار موفق عمل کردند. شرایط موسیقی بسیار ویژه است. عوامل زیادی باید دست به دست هم دهند تا یک ترانهسرا موفق شود. یا باید شهرت قابل قبولی تا پیش از خواننده شدن خود به وجود آورده یا اهل حاشیه و یا پشتوانه مالی داشته باشد تا بتواند موفقیتی نسبی به دست آورد.
ضمن اینکه اگر ترانهسرایی به سمت خوانندگی رفت لزوما نباید فقط اشعار خودش را بخواند. میتواند از اشعار دیگران هم بهره ببرد. اما نکته ای که وجود دارد این است که وقتی ترانهسرا همه روح و احساس خود و همه خاطرات و رنجها و دغدغههای خود را در قالب یک ترانه نوشته و آن را به خواننده ای سپرده و اتفاقا کار مشهور و موفقی هم از آب درآمده و باز بر حسب فضای مارکت، خواننده به موفقیت بزرگی رسیده اما ترانهسرا هنوز در همان جایگاه قبلی خود ایستاده، او را وسوسه میکند که به سمت خوانندگی هم برود. این موضوعی است که هیچ ترانهسرایی نمیتواند آن را کتمان کند. متاسفانه نه در ارشاد، نه شورای موسیقی و نه حتی سلیقه مردم هیچ ساز و کاری وجود ندارد که ترانهسرا به حق واقعی خود برسد. همیشه نگاه همه به خواننده است. خواننده هم اول برای احساس و برای مردم میخواند اما مدتی بعد اهل حساب و کتاب میشود و همه معادلات برهم میریزد. دستمزد خوانندگی میلیاردی اما دستمزد ترانهنویسی بسیار ناچیز است. جامعه ترانهسرایی به کار خود «متعهد» است. متاسفانه ترانهسرا را آنقدر در سکوت نگه میدارند که سالها بعد اکبر آزادها یا محمدعلی شیرازی ها و جنتی عطایی ها سردر میآورند. زمانی که بسیار دیر شدهاست.
مدتی پیش به همراه دوستان شاعر و ترانهسرا برای خاکسپاری خانم ترانهسرایی رفته بودیم. متاسفانه آنقدر مهجور بودند که حتی مراسم تدفین را هم نهاد حمایت از پیشکسوتان برگزار کرد. برای ترانهسرای مشهوری چون او که کارهای بینظیری برای گلپا سروده بود و این بسیار تاسف برانگیز است.
این دست مشکلات فقط در ایران وجود دارد یا کشورهای دیگر هم دچار چنین معضلاتی با ترانهسراها هستند؟
موضوعی مثل خواننده-ترانهسرا در کشورهای دیگر کاملا حل شدهاست. افرادی مثل باب دیلن که هم خواننده و هم ترانهسرا است و کاملا جا افتاده. مردم ما برای آنها سرو دست میشکنند اما اگر فلان خواننده ایرانی ترانه هم بگوید به او حمله میکنند. در کل به نظر من خوانندگی هم یک شاخه هنری است که هر کس با استعداد خود و پشتوانه مالی میتواند با آزمون و خطا در آن موفق شود.
با توجه به سلیقه امروز مخاطب چرا خوانندهها استفاده از «ترانههای مصرفی» را در اولویت کار خود قرار دادهاند؟
به عنوان مثال در قسمت اکسپلور اینستاگرام نگاه کنید. «مشت نشانه خروار است». واقعیت امروز جامعه ما این وضعیت مبتذل و بسیار منزجر کنندهاست. مسائل سیاسی و اجتماعی بسیار تعیین کننده است. چون قدرت تفکر را از جامعه میگیرد. خاطرم هست در کنسرتی، استاد جلال ذوالفنون میگفتند که ما یک موسیقی گیشه داریم و یک موسیقی اندیشه. تعبیر برای من بسیار قابل تامل بود. اما اینکه موسیقی اندیشه تا این حد کمرنگ شود اصلا قابل قبول نیست. برخلاف چیزی که میگویند، از فرهنگ بسیار دور هستیم. فرهنگ یعنی ادب. از رودکی تا امروز همه بار مسئولیت فرهنگ ما بر دوش شاعران بوده است. وظیفه سبک خراسانی در قرن چهار و پنج، تعلیم و تربیت مردم بوده. شاهنامه، کلیله و دمنه، بوستان، گلستان، مثنوی معنوی و بسیاری دیگر از متون ادبی برای تعلیم مردم سروده شدند. پس ما چیزی به نام فرهنگ نداریم. فرهنگ یا بی فرهنگی و ناهنجاری چیزی است که امروزه با کمک رسانه در بطن جامعه می بینیم. موضوع کاملا عرضه و تقاضا است. استفاده از ترانههای مصرفی به خاطر تقاضای مردم که موسیقی مبتذل و مصرفی را انتخاب کردند. متاسفانه مردم ابدا به گوش و مغز خود احترام نمیگذارند.
ترانه خوب نمی تواند این سلیقه و ذائقه را تغییر دهد؟
قطعا میتواند اما در طولانی مدت. مثلا تلویزیون بیش از حد به سانسور و کانالیزهکردن اهمیت میدهد و در مقابل فضای مجازی بیش از حد آزاد گذاشته شدهاست. حد وسطی وجود ندارد. متاسفانه ترانهسراهایی وجود دارند که اجازه تغییر شعر توسط خواننده را میدهند، فقط به این دلیل که ترانهشان اجرا شود. ترانهسراهای ما سواد ادبی ندارند و به دلیل همین بی سوادی، فقط میخواهند ترانههایشان اجرا شود و بخشی از سرخوردگی جامعه ترانه از لحاظ اقتصادی به خاطر همین رفتار ترانهسراهاست.
چرا بیشتر اوقات زور ملودی به ترانه می چربد؟
نمیتوان در مورد این موضوع بصورت جداگانه صحبت کرد. چون هر دوی اینها در کنار هم یک قطعه موسیقی خوب میسازند. یک ملودی ضعیف میتواند یک ترانه عالی را شهید کند و برعکس. البته که زور رسانه هم تاثیرگذار است. امروزه هزینه تبلیغ این موسیقیهای مصرفی چندین برابر کل هزینه تولید آن است. هستند خوانندگانی که به تهیه کنندهها پول می دهند تا در تیتراژهای تلویزیونی نامی از آن ها برده شود. چرا در دوران کرونا از برخی خواننده ها هیچ اثری نبود؟ چون کنسرتها تعطیل بود و تهیه کننده روی خوانندهای که کنسرت ندارد تا سرمایهاش برگردد، سرمایهگذاری نمیکند. بیش از 10 خواننده تا قبل از کرونا نقل محافل بودند اما امروز هیچ خبری ازشان نیست.
تسلط روی اشعار کلاسیک و وزن عروضی در ادامه راه ترانهسرایی و موفقیت این نوع شعر چقدر موثر است؟
از نظر من که هر دو را کار کردهام، کسانی که به وزن عروضی تسلط دارند ترانهسراهای بهتری هستند. دلیل این اتفاق هم این است که ترانهسرا با شناختی که از وزن عروضی دارد دست آهنگساز را باز میگذارد و جملاتی با موسیقی بهتر خلق میکند.
اگر بخواهم مثال بزنم، کسی که وزن عروض و کلاسیک را بلد است مانند مهندسی است که کار برجسازی را بلد است، حالا اگر به این فرد برجساز بگویند بیا و خانهای چند طبقه بساز، قطعا خانهای محکمتر از دیگران خواهد ساخت.
وزن عروضی موضوع مورد بحث همیشگی بین ترانهسراها و شاعران است. اینکه وزن ترانه با وزن شعر تفاوت دارد و در کارگاههای شعری هم همیشه بر سر این موضوع بحث و جدل است. در این مورد هم برایمان بگویید.
اولین نکته پیرامون این سوال این است که چرا باید ترانهسرا و شاعر را از هم جدا کنیم؟ اگر نگوییم ترانه قالب ادبی است، یک ژانر ادبی است!
کسی که شاعر است میتواند از قالبهای شعری استفاده کند و شعر و ترانه بنویسد. ترانهاش میتواند زبان محاوره داشته باشد، میتواند نداشتهباشد.
این بحث که ما وزن عروضی داریم و وزن ترانه، بحث بیهودهایست. دوستانی که به این موضوع اعتقاد دارند باید بیایند و بگویند منظورشان از وزن ترانه چیست؟ آیا این وزن هجایی است؟
به عقیده من حتی اگر قرار است در ترانه از وزن عروض استفاده نکرد، باید آن را بلد بود و بعد در ترانه آن را کنار گذاشت و ساختارشکنی کرد.
زوج شدن ترانهسرا و خواننده یکی از اتفاقاتی است که مخاطب را به سوی کارهای مشترک این زوج سوق میدهد و اتفاقا باعث دیده شدن آن کارها هم میشود. چگونه چنین چیزی اتفاق میافتد؟
این اتفاقی نادر، اما بسیار قابل احترام است. در سینما هم چنین چیزی وجود دارد که مخاطب به خاطر حضور فلان بازیگر به دیدن یک فیلم برود. در موسیقی هم اگر یک ترانهسرا به حدی قدر باشد که باعث موفقیت یک اثر موسیقایی شود بسیار قابل احترام است. کار گروهی این روزها بسیار کم شده و معمولا از سوی خواننده گروه پاشیده میشود. گروه های موسیقی دهه 40 و 50 که درخشان ترین دوران موسیقی ماست، دیگر تکرار نخواهند شد چون احترام در کارهای گروهی از بین رفته است.
دلیل جدایی شما و محسن چاوشی همین است؟
می تواند همین باشد. ما هم یک گروه بودیم که از اول با هم کار کردیم. در مورد این جدایی می توانم بگویم که زمان چیزی است که به این سوال پاسخ میدهد.
آیا اشعار سپید هم می تواند روزی اجرا شود و همپای ترانه بین مردم و موسیقی جا باز کند؟
حتما می شود. چراکه نه؟ در گذشته اشعار نیمایی بودند که توسط فرهاد اجرا شده یا اشعار شاملو خوانده شده. اما اینکه چرا با اقبال عمومی مواجه نشده به دلیل همان مصرف گرایی مخاطب است. من مطمئنم هیچ روزی در این مملکت موزیک راک بین مردم هیت نخواهد شد. ذات موسیقی راک عاشقانهپذیر نیست و مردم نمیپذیرند.
این به این دلیل نیست که گوش مردم به وزن و قافیه عادت کرده و پذیرش شعر اعتراضی یا سپید در قالب قطعه موسیقایی برایشان سخت است؟
نحوه اجرا بسیار مهم است. کاری که فرهاد از اسماعیل خویی خوانده، شعر سپید اما بسیار دلنشین است. شعر سپید هم به قافیه و اصول خاصی پایبند است و اجرا شدنشان میتواند بسیار زیبا باشد. موسیقی پاپ، راک، هیپ هاپ و… در کشور ما بسیار پرطرفدار هستند اما متاسفانه ترانههای خوبی برایشان انتخاب نمیشود. هیچ آهنگساز و تنظیم کنندهای راضی نمیشود که یک آکورد اشتباه در کارش گرفته شود. کوچکترین تغییرات به چشم میآید. اما در ترانه چنین وسواسی به خرج نمیدهند و بسیار سهلانگارانه و سرسری ترانه انتخاب میکنند. اصول شعر هم مثل اصول موسیقی باید رعایت شود.
اهداف گروه هنری «آوای ترانه» با مدیریت شخص شما چیست؟
در گذشته، خروجی ترانههایی که از من گرفته و ساخته میشد، چیزی نبود که میخواستم. یا افرادی میگفتند ما نمیدانیم از کجا شروع کنیم. این موارد به همراه دغدغه امرار معاش باعث شد مدیریت آوای ترانه را بر عهده بگیرم. اینجا علاوه بر ارائه ترانه، بر روی ملودی، تنظیم و همه فاکتورهای یک اثر موسیقی نظارت سفت و سخت انجام میشود.
شاید برای عدهای عجیب باشد که ارجینی ترانهسرا، کلاسیکسرا هم هست و غزل می گوید.
من اول غزلسرا بودم بعد ترانهسرا شدم. همچنان غزل میگویم و مجموعه غزل دارم و در آینده هم مجموعه غزل دیگری چاپ خواهم کرد. اشعار کلاسیک بسیار دوست داشتنی هستند.
به عنوان ترانهسرا از ترنم شعر به عنوان خبرگزاری اختصاصی شعر و ترانه چه انتظاراتی دارید؟
در جامعه ادبی ما به ترانهسراها، اهمیت داده نمیشود. از شما میخواهم به کمک رسانهای که دارید، جایگاه واقعی یک ترانهسرا را در تولید موسیقی به مردم نشان بدهید.