علیرضا لبش میگوید خیلی از افرادی که در جلسههای ادبی به عنوان استاد مطرح میشوند صرفا فالوئر دارند و صلاحیت ندارند و همین باعث اضمحلال ادبیات شده است. او همچنین از حضور افراد تازهکار در انجمنهای ادبی دانشگاهها به عنوان استاد که صرفا اطلاعات ویکیپدیایی دارند میگوید.
این شاعر طنزپرداز درباره وضعیت برگزاری جلسههای ادبی در مکانهایی مثل کافهها اظهار کرد: من با این مسئله نه موافق هستم و نه مخالف. اینکه جلسات در کافهها برگزار شوند یا در فرهنگسراها و حوزه هنری مهم نیست، افرادش مهم هستند؛ آن افرادی که بهعنوان افراد صاحب نفوذ در این جلسات شرکت میکنند. متاسفانه در خیلی از این جلسات کسانی که بهعنوان استاد مطرح هستند و فالوئر دارند، صلاحیت این جایگاه را ندارند، به همین خاطر است که ادبیات دچار این اضمحلال شده است.
او افزود: مکانهای دولتی یا فضایی مثل شهرداری شانیتی داشتند که هر کسی را به عنوان استاد و صاحبنظر دعوت نمیکردند اما در کافهها دیگر صلاحیت و تایید صلاحیت وجود ندارد. البته که آن تایید صلاحیتها هم خیلی مورد قبول نبود اما باز هم شان و جایگاهی وجود داشت که الان وجود ندارد.
لبش در پاسخ به پرسش مطرحشده درباره چگونگی تشخیص انجمن ادبی خوب توسط شاعران و نویسندگان جوان در میان تعدد انجمنهای ادبی ایجادشده بیان کرد: تقریبا چهار، پنج سالی است که به هیچ انجمنی نمیروم و از وضعیتشان هم خیلی اطلاع ندارم اما ادبیات بهشدت رو به اوفول است و اگزوتیسم و سانتیمانتالیسم ادبیات را فراگرفته است. خیلی از کارهایی که در فضای مجازی دیده میشود، حاصل همین انجمنها و جلسات است و این کارها خیلی به سمت رمانتیسم و احساسات پیش رفته و منطق در آنها رنگ باخته است. این رنگباختگی به این دلیل است که میزان مطالعه خصوصا در شاعران جوان پایین آمده است.
این شاعر با بیان اینکه امروزه نمونههای خیلی بدی را به عنوان «سمپل ادبی» معرفی کردهاند، گفت: جوانهای امروز بیشتر با آثاری سروکار دارند که بسیار احساساتگرا و بسیار بدون خرد و بدون آگاهیبخشی است و این در انجمنها هم نفوذ کرده. خیلی از کسانی که در ادبیات جایگاهی ندارند، الان برای خودشان صاحب انجمن، جلسه و کارگاه شعر شدهاند. محصولاتی که از این جلسات بیرون میآید هم بالطبع محصولات ضعیفی است.
او درباره علت ضعیف بودن این آثار اظهار کرد: متاسفانه در این جلسات، نقد به صورت درست و اصولی انجام نمیشود و صرفا یکسری شعرخوانیهای دمدستی است. یا اگر نقدی هست نقدهای سانتیمانتال و سطحی است؛ نقد اصولی، درست و از روی اندیشه نیست. اندیشه چیزی است که با دود چراغ خوردن به دست میآید اما متاسفانه امروز این دود چراغ ارزش و اهمیتی ندارد و آدمها میخواهند خیلی سریع سلبریتی شوند و فالوئر پیدا کنند، پس اوضاع ادبیات هم اینچنین میشود.
نویسنده «بوطیقای شیطان» همچنین درباره وضعیت همکاری نهادهای مربوطه برای برگزاری انجمنها و جلسههای ادبی گفت: مدتی خود وزارت فرهنگ و ارشاد و بنیاد شعر و ادبیات داستانی برای انجمنهای ادبی جشنوارهای برگزار کرده بودند. مکانهایی هم که مربوط به سازمانهای مردمنهاد زیر نظر فرهنگسراها بودند، جایی بودند تا مردم به صورت رایگان بتوانند جلسات ادبیشان را در آنها برگزار کنند، اما شرایط طوری شده که این جلسات در کافهها برگزار میشوند. حالا کافهها نفع شخصی دارند؛ کسانی که میروند، سفارشهایی که میدهند و فضای که ایجاد میشود به نفع شخص کافهدار است تا ادبیات. کسانی که کافهدارند معمولا در ادبیات که خبره نیستند پس هر کس را که با آنها رفیق باشد یا در فضای مجازی فالوئر داشته باشد برای برگزاری جلسات ادبی دعوت میکنند، درحالیکه این قصه در فضاهای فرهنگی وجود نداشت و اسم و رسم آدمها مهمتر بود.
لبش افزود: من معتقدم این تجربه است، اول به انحراف میرود اما بعد به جایگاه و پایگاه خودش برمیگردد. در نهایت آدمهایی که دنبال ادبیات هستند اگر گمشدهشان را در جلسات کافهها پیدا نکنند، وارد جریانهای جدیتر ادبی میشوند.
این شاعر طنزپرداز با اشاره به اینکه سنگ محک درستی برای ادبیات وجود ندارد، بیان کرد: ما منتقدهای درست و درمانی نداریم، منتقدهای درست و درمانمان هم کار نمیکنند، در مجلات و روزنامهها هم اگر نقد درستی انجام میشد الان دیگر خیلی کمرنگ است. جایزههای ادبی خصوصی هم که حالا به دست باندبازان افتاده است، جایزههای دولتی هم که اوضاع مشخصی دارند. همه اینها باعث شده جوان راهش را گم کند و نداند کدام سمت در ادبیات و هنر سمت درستی است؛ چون نه آموزش درست و نه ملاک و معیار درستی برای ارزیابی اثر ادبی وجود دارد. بلبشویی ایجاد شده که هیچکدام از نهادها نتوانستهاند سردمداری ادبیات را بر عهده بگیرند. زمانی سردمداران ادبیمان فروغ، شاملو، احمدرضا احمدی، قیصر امینپور و سیدحسن حسینی بودند، در زمینه طنز هم عمران صلاحی، منوچهر احترمی و ابوالفضل زرویی را داشتیم، اما امروز هیچکس را نداریم؛ آدم بزرگی که حرفش را بخوانند و بتواند این وضعیت را جمع کند. کاری هم نمیشود کرد، باید اجازه داد تا از این مقطع عبور کنیم. من هم نمیدانم باید چه کرد، برای همین ترجیح میدهم در خانه بنشینم و در جلسات این شکلی شرکت نکنم. ترجیح میدهم کارگاه آموزشی نداشته باشم.
علیرضا لبش در پایان به وضعیت جلسههای ادبی که در دانشگاهها برگزار میشود هم اشاره کرد و خطاب به جوانانی که تازه وارد ادبیات شدهاند و پایگاهشان دانشگاه است، گفت: توصیهام این است که کمی جدیتر به ادبیات بپردازند. دیدهام استادانی که برای کارگاههای شعر به دانشگاهها دعوت میشوند، آدمهای تازهکار، سطح پایین و حتی نوپایی هستند که سطح تدریس را ندارند و یکسری دانستههای ویکیپدیایی دارند. این برای دانشگاهها که باید مرکز علم و خلاقیت باشند دردناک است. اقلا در فضای دانشگاه مسئولان دانشگاهی و حتی دانشجویان باید حواسشان باشد که هر کسی را به دانشگاه دعوت نکنند و فضا را برای عرض اندام هر کسی را باز نکنند. این روزها دلم میگیرد از اینکه چقدر سطح دانشگاهها پایین آمده است.