بدیع در یادداشتی عنوان کرد؛

متن افسوس، گسیختگی محض است

کد خبر :‌ 304
کد خبر :‌ 304

علیرضا بدیع شاعر، ترانه‌سرا و کارشناس حوزه موسیقی چند روز پس از انتشار آلبوم «افسانه چشم‌هایت» به آهنگسازی مهیار علیزاده و خوانندگی علیرضا قربانی و همایون شجریان یادداشتی را منتشر کرد.

«معمولا برای نقد و بررسی متون ادبی به این فرمول ساده توجه دارم: تعداد مخاطبان متن، تقسیم بر استحکام متن. هر چه این عدد بزرگ‌تر باشد بیشتر در اولویت نقد قرار خواهد گرفت.  

زمانی که با دید انتقادی به متنی می‌پردازم اگر خیلی خلاصه عرض کنم، ناخوداگاه به ترتیب این موارد از پیش چشمم عبور می‌کنند:
 

مبانی اولیه (وزن، قافیه و ردیف، قالب) مبانی ثانویه (رعایت نکات دستوری)، زبان و اندیشه، تخیل و عاطفه، پرهیز از ابهام مخل و نداشتن تعقید لفظی. پرهیز از کلمات مندرس و ثقیل و نداشتن تعقید معنایی. پرهیز از دوگانگی زبان و درنیامیختن زبان معیار و محاوره. دوری از ضعف تالیف. انتخاب کلمات متناسب با موضوع. اجتناب از مستقیم گویی، شعارزدگی و سطحی نگری. انسجام معنایی. فصاحت و بلاغت. توجه به عنصر لحن. برانگیختن احساسات مختلفه. ایجاد کشش در متن برای ترغیب مخاطب. برخورداری از آرایه‌ها و صنایع ادبی. پیش‌تر بودن از اقتضائات عامه و در عین حال فرزند زمان خویشتن بودن. جزئی نگری و عینیت در متن. بهره مندی از عناصر خیال و مباحث بیانی. هم ارزی فرم و محتوا. نگاه نو به موضوع و داشتن نگاه کاشف. تلفیق درست با موسیقی و ده‌ها فاکتور دیگر که فعلا مورد بحث ما نیستند. و البته پیش شرط ما بر تمام این فاکتورها این است که ما با متنی ادبی مواجه باشیم که صاحب معنا و فرم باشد. و الا متنی بی سر و ته و بی‌معنا را حاجت به بررسی نیست.
 

همایون شجریان و علیرضا قربانی جزو عالی‌ترین خوانندگان و هنرمندان کشور من‌اند. با آثار هر یک خاطراتی بی‌تکرار دارم. مهیار علیزاده عزیز را به خاطر فضاسازی خاص و متفاوتی که با دیگر آهنگسازان این نسل دارد تحسین می‌کنم و در عین حال نقدی به این تیم دارم: در انتخاب شعر و انتساب آن دقت کنید. این خطا برای گروه‌های ناشناس نیز زیان‌آور است. چه رسد به شما که نامتان به نیکی شهره است. و البته واقفم که این هنرمندان آن قدر برای ما اثر ناب تولید کرده‌اند که با یک بار اشتباه سهوی، جایگاه‌شان در قلب ما متزلزل نشود.
 

نوشته‌ای به قلم علیرضا کلیایی در آلبوم «افسانه چشم‌هایت» اجرا شده است. بنا دارم چند نکته بگویم. ولی پیش از ورود به بحث عرض کنم که این متن حدود هشت سال پیش توسط علیرضا کلیایی نوشته شده و خود او نیز احتمالا اکنون به نواقص آن واقف باشد. در این سال‌ها علیرضا تجربه کسب کرده و قلمش روان شده است. ترانه‌هایی که این اواخر منتشر کرده بارقه‌های روشنی از ادبیت متن را با خویش دارند و این جای بسی امید دارد. آهنگسازانی که پس از این با کلیایی همکاری کنند با ترانه‌هایی شاعرانه و قابل قبول روبرو خواهند شد. امید به خدا.
 

و اما: مولف معتقد است قالب شعر ایشان «بلنک ورس» یا شعر آزاد است. اینکه چقدر این نکته درست یا خطاست را خود پاسخ نمی‌دهم و محول می‌کنم به مخاطبان و صاحب نظران در حوزه شعر اروپا! گذرا به چند مورد بدیهی اشارت می‌کنم و می‌گذرم که عاقل را یک اشاره کافی ست.
 

نخست این که: گسیختگی معنایی در تمام متن مشهود است. تا به جایی که هیچکس متوجه فحوای کلام و منظور مولف نشده است: تو حریقی و خزان بود که پایان من است! به عدم تطابق زمانی افعال در همین خط توجه کنید. تو آتش هستی و خزان بود که پایان من است!
 

از توجه به مبانی اولیه در می‌گذرم چرا که مولف در توجیه آن معتقد است از قواعد شعر آزاد اروپا تبعیت کرده است. این که چه لزومی دارد در قالبی آن چنان، از وزن عروضی و ردیف که از مختصات شعر فارسی ست استفاده کند نیز دست کم برای بنده منطقی و قابل قبول نیست. و البته رعایت این مبانی بدیهی‌ترین فریضه برای یک ترانه‌سراست و پیش نیاز ورود به مفهوم است. خاصه زمانی که تصمیم به همکاری با چنین تیمی داشته باشد. اما در یک متن ادبی، پس از مبانی اولیه (وزن، قالب، قافیه و ردیف) باید به نکات دستوری توجه کرد.

 تا بسوزم و کنم خاک غزل‌های تو را: خاک کردن فعل مرکب است. جابجایی دو رکن فعل در آن خطای فاحش است.  

و سرابی که مرا برد به این دِیر خراب: فعل بردن باید همراه با ضمیر اشاره آن به کار رود. نمی‌توان گفت: پدرم مرا به اینجا برد! بردن حاکی از بعد مسافت است و ضمیر این برای اشیای نزدیک کاربرد دارد. درین خط مولف سعی در تقلید از حافظ داشته است: آدم آورد درین دِیر خراب آبادم!  

حال دیوانگی من بنگر هیچ مگو: حذف رای مفعولی به سلاست متن لطمه زده. کلمه حال زاید است و برای پر کردن وزن آمده است. درین خط مولف سعی در تقلید از مولوی داشته است: دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید و بگفت: آمدم، نعره مزن، جامه مدر، هیچ مگو!
 

ضعف تالیف یکی دیگر از ایرادهای متن است: که مرا دید و ربود و گذر کرد چو باد! در یک سطر برای واو ربط دو شکل تلفظ در نظر گرفته شده: «وُ» _ «وَ». دلیل مواردی ازین دست، عدم تسلط نویسنده به شعر و وزن پارسی ست. کاربرد «نگه» در همین شعر به جای نگاه آن هم در مصراعی که کلمه نگاه به کار رفته هم زمان چند ایراد دارد: یک) کاربرد کلمه مخفف و شکسته. دو) قائل نبودن به یک شکل از کلمه در یک مصراع!
 

به باور من این متن نه تنها از دومین پله متون ادبی که همانا مبانی ثانویه است فراتر نمی‌رود و در همان پله، حسابی می‌لنگد؛ بلکه در نخستین پله نیز مشکلات عدیده دارد؛ در نتیجه توقع برخورداری از انجسام معنایی و به کارگیری آرایه و کشف مضمون و زاویه دید تازه و برانگیختن احساسات در مخاطب و غیره از این نوشته، آب در هاون کوفتن است.
 

به دیگر سخن اگر مثلا صد پله برای شعر خوب در نظر بگیریم، متن مورد بحث، زیر پله‌ها ایستاده است. ایراد بزرگ‌تری که علاوه بر نکات دستوری و فنی، برین نوشته وارد است، عدم برخورداری از «اتفاق مفهومی» است. متن میان‌مایه است و هیچ بهره‌ای از زندگی معاصر و درام نوین ندارد. لذا اگر قرار بود آهنگساز از متنی استفاده کند که از حال و هوای امروز به دور است، چرا به سراغ گنجینه ادب پارسی نرفته که دست کم مبانی و اصول صحیح را در آن‌ها به تمامی شاهدیم!
 

در پایان عرض شود که باب نقد و مناظره باز است. از هر نظر مودبانه و مستدلی نیز استقبال خواهد شد. گرچه از چند روز پیش که ذیل پست ایشان در فضای مجازی نظری نوشتم و پرسشی کردم، تعداد کثیری آیدی فیک چه در کامنت و چه در دایرکت به توهین پرداختند و طبق معمول به حسادت محکومم کردند.  
 

برای ایشان و تیم خوبشان آرزوی موفقیت و البته عنایت بیشتر به شعر و فرهنگ دارم.

بیتی از امیرهوشنگ ابتهاج به نقل از صفحه آقای میلاد عظیمی که مطلبی در نقد این آلبوم منتشر کرده است، تقدیم می‌دارم:

پاس آن می‌ که داشت سرمستت
توبه کن توبه کن ز خُم شکنی

شعر چون زلف خوبرویان است
حیف باشد که زیر پا فکنی

منبع: مهر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه های ترنم شعر

پست های مرتبط

0:00
0:00
آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
زمان بازگشایی قفل : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟