آیه مرادی متولد آذر ۱۳۶۷ در شهر اصفهان است. از دوران نوجوانی به شعر علاقه مند بود و درجهت همین علاقه در جلسات متعددی شرکت میکرد. از حضور در جلسات کانون شعر فرهنگسرای گلستان با محمدرضا احمدی و جلسات شعر مهدی فرجی شروع کرد. در ابتدا با اصول سرودن ترانه و شعر آشنایی نداشت اما حضور در این کانونها در یادگیریاش بسیار موثر بود. انگیزهی ترانه سرا شدن از سالها قبل در جلسات خانهترانه با مدیریت زندهیاد دکتر افشین یداللهی برای او پدید آمد و این آرزو از سال ۸۷ و از دل خانهترانهی فرهنگسرای شفق در او قوت گرفت.
اما زندگی طوری برای او پیش رفت که سالها بعد یادگیری اصولی ترانهسرایی را از سال ۹۷ با کارگاه ترانهی مهدی ایوبی شروع کرد و این اتفاق او را بعد از ده سال در مسیر رسیدن به رویای ترانهسرا شدن قرار داد، هر چند از نظر او هنوز فاصلهی زیادی هست تا رسیدن! به لطف آموزشهای کارگاهی مهدی ایوبی، با استفاده از نقدهای او و شرکت در جلسات خانهترانه، کم کم مشق ترانه کرد و در دومین جشن جایزهی دکتر افشین یداللهی شرکت کرد و مقام سوم جایزهی ترانهی اجتماعی را از آن خود کرد. او معتقد است جایزهای مزین به این نام بار سنگینی به دوش یک کارآموز تازه کار هست و وظیفه او را سنگینتر میکند.
“کتاب جمعهکشی” یک مجموعه ترانه شامل ۸۰ ترانه از هنرجویان کارگاه ترانه مهدی ایوبی است که توسط آیه مرادی و پوریا نره ای از شاگردان همین کلاس که او هم نفر اول جایزه امسال یداللهی در بخش عاشقانه شده است، جمعآوری و توسط نشر نزدیکتر منتشر شدهاست.
او به تازگی فعالیت هایی مثل تولید پادکست با موضوع ترانه و تولید چند ترانه به همراه موسیقی به صورت آماده را شروع کرده است.
ترانهای بخوانید از آیه مرادی:
تو تموم عکسای بچگی چشمام خیسه…
هنوزم مزهی شور گریه رو یادم هست
مطمئنم تو کتابخونهی مدرسه هنوز…
رد اشکم تو کتابایی که پس دادم هست!
همیشه از خونهی ما بوی دریا میاومد
پدرم شعر میگفت و مادرم عاشق بود
قد کشیدم زیر بارون، گریههامو درک کن
من از اولش زبون مادریم هقهق بود
جوهر پخششده روی تموم کاغذام…
رد آرایشی که ریخته روی بالشم…
لکهی صفحهی دوم شناسنامهمو…
این سیاهی که همیشه میبینی زیر چِشَم…
جای اشکام روی عکسای کسایی که یه عمر…
شبیه لشگر دشمن وایسادن مقابلم…
همهشونو دوست دارم، اینا تصویر منن
همه رو بذار پای این که کوچیکه دلم
اما این روزای ابری واسهی گذشتهمه
دستای کسی نبود تا بهم امنیت بده
توی آغوش تو شاید آسمون آفتابی شد
باش و بعد از این به چشمام اهمیت بده
نگران بغضی که همیشه همرامه نباش
به هوای شرجی شمالی عادت دارم
قد یه شونه رفیق گریههام باش و نترس…
اگه خیلی به یه دیوونه شباهت دارم!
جوهر پخششده روی تموم کاغذام…
رد آرایشی که ریخته روی بالشم…
لکهی صفحهی دوم شناسنامهمو…
این سیاهی که همیشه میبینی زیر چِشَم…
جای اشکام روی عکسای کسایی که یه عمر…
شبیه لشگر دشمن وایسادن مقابلم…
همهشونو دوست دارم، اینا تصویر منن
همه رو بذار پای این که کوچیکه دلم