اختصاصی ترنم شعر/ دکتر مهران نجفی پژوهشگر حوزه فلسفه در یادداشتی که در اختیار ترنم شعر قرار داده به نقد و بررسی مجموعه شعر نبض ناکوک اثر سیدحسین ابراهیمی پرداخته است که در ذیل میخوانید:
موضوع این نوشتار معرفی کتاب «نبض ناکوک» اثر آقای «سیدحسین ابراهیمی» است. اثر مذکور در ۷۵ صفحه، قطع رقعی توسط انتشارات فصل پنجم به چاپ رسیده است. طرح روی جلد کتاب که مُلهم از نام آن است، توسط سرکار خانم الهام آیتی نگارگری شده است.
این مجموعه در ۳۲ غزل، موضوعات متنوعی همچون عشق و فراق، تنهایی، پیری، اسارت و مسائل اجتماعی را در برمیگیرد. شاعر در اکثر غزلها، با بهرهگیری از صنعت تکرار واژهها و جا به جایی عبارات، بدون آنکه ملالی را بر خواننده تحمیل کند، تصویرهای بدیعی ارائه میدهد. او با ترکیب واژگان ساده و رایج، فضای خیالانگیزی برای مخاطب ایجاد میکند. به نظر میرسد، خصیصهی اصلی این اثر، ابداعات هنری با استفاده از مفاهیم معمولی است.
شاعر از اشیای ساده و کماهمیتی همچون عصا، استکان، دوربین، چمدان و… الهام میگیرد و با زبانی سهل و روان ترکیبهای مختلفی از واژگان را در کنار یکدیگر تکرار میکند. ما حصل این فرآیند، صورتهایی خیالانگیز است که از بطن همین زندگی روزمره به وجود میآید.
از آنجا که بررسی همهی ابعاد کتاب، با هدف این گزارش اجمالی سازگار نیست، میکوشیم توضیح مختصری از یکی از مباحث این مجموعه تقدیم مخاطبین کنیم، چنان که فرمودهاند «آب جیحون را اگر نتوان کشید/ هم ز قدر تشنگی نتوان برید».
موضوع منتخب این سطور مبحث «تنهایی بشر» است. معنای تنهایی روشن است و نیاز به تحدید منطقی ندارد. هر شخصی در زندگی فردی، کم و بیش این احساس را تجربه نموده است. همهی ما حالتی را تجربه نمودهایم که در آن از حضور فیزیکی و یا معنوی دیگران بیبهره هستیم. تنهایی را میتوان در دو ساحت روحی و جسمی تعریف نمود. تنهایی روحی، احساس خلأ درونی است که به واسطهی عدم ارتباط مؤثر بین افراد شکل میگیرد، در حالی که تنهایی جسمی، همان غیبت فیزیکی دیگران است.
نبض ناکوک در میان اوراقی پراکنده انحاء مختلف مسألهی تنهایی را متذکر میشود. بدیهی است که از مجموعهی شعری نباید انتظار انسجام و وضوح نوشتاری علمی را انتظار داشت، چه اینکه شعر ماحصل قوهی تخیل است و تخیل مرغی است سرگردان که هر دم بر بام آشیانهای نو منزل میگیرد. با این حال، با دقت در ابیات مختلف این اثر میتوان تصویری کلی از فضای فکری شاعر به دست آورد.
در این اثر، تنهایی معلول اسباب متعددی چون پیری، بیوفایی یاران و جدایی از محبوب است. شاعر گاهی فرد تنها را در قالب مردابی ساکن میبیند (ص17و18)، دمی او را در هیئت کوه به تصویر میکشد (باز بر دوشش کشیده کوه پیری را عصا، ص15) و دم دیگر در قالبی دیگر (نگاه کنید به: صص41، 53، 59 و 65). هنرمند گاهی عامل اصلی تنهایی را دوری از محبوب میداند که حاصل غیبت فیزیکی معشوق است (هر نشان از تو مرا پشت دری بسته رساند/ سالها در پی تو در به درم با چمدان، ص33). روایت فراق و بیوفایی معشوق که بخش اعظم این اثر را به خود اختصاص داده است، بیانگر شکوه از دوری و بانگ رنج در گوش خواننده است. گویی شاعر در جای جای اثر مخاطب را با خویش همراه میکند تا برایش روایت کند که «فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت».
در مواضعی دیگر، تنهایی نه به عنوان دردِ دوری از محبوب بلکه وضعیت وجودی (Existential) انسان در جهان معرفی میگردد (زمین و آسمان این قفس بسیار حاصلخیز/ سراسر از زمین و آسمان روییده دیواری، ص54). نبضهای ناکوک گاهی در صورت بند و زنجیر اسارت تجلی میکند که گویای عمق رنج است. این اسارت با ناامیدی شاعر از وضع کنونی خویش همراه است (شوق پریدن پر به پر از بالهایم ریخت/ پرواز فکری شد که در سر نیز میپوسد، ص50). گاه این تلخی و اسارت چنان اوج میگیرد که تولد، زندگی و مرگ سراسر زندان میشود: «هم در رحم محبوس بودم هم در این قبر/ دنیا مرا آورده از زندان به زندان» (ص62).
مهران نجفی، پژوهشگر حوزه فلسفه/ بهار 1402