متن دکلمه
نشستی ببینی که آتش شدم
دهانم پر از صحبت مبهم است
بسوزم بسازم همه عمر هم
برای نگاه تو بازم کم است
تماما مرور ام تو و یاد تو
به چشمان کم سوم ،سر میزنید
دقیقا همان ساعت و ثانیه
ت تق تق ت تق تق به در میزنید
هنوزم همان بهمن لعنتی
به جای لبم در کنار لبت
دوتا کام سنگین دو تا چشم سبز
عجب دلبری با لباس شبت
تو با ناز چشمان خوش رنگ خود
شب و روز من را رقم میزنید
دوباره تو و خاطرات قدیم
کنارم همیشه قدم میزنید
بخند و بلرزان و رخصت بده
به بدبختی ام خوب عادت کنم
بیا خواب من بار دیگر رفیق
دلم لک زده تا نگاهت کنم