اختصاصی ترنم شعر/ غلامرضا طریقی به بهانه سالروز تولد حسین منزوی یادداشتی در اختیار ترنم شعر قرار داده است که در زیر میخوانید؛
جمع ضدین و نقیضین است شاعر؛ تضاد و تناقضی که برای تاراندن جانِ کوه کافی است چه رسد به جسم آدمیزاد.
چنین است که میلاد شاعر، میلاد کلاف سردرگمی از تیغ و ابریشم است.
او، از گلستان و بوستان دم میزند اما کسی برایش تره خرد نمیکند. از عشق میگوید اما چیزی جز نفرت به سویش باز نمیگردد.
آنچه به تدریج و مرور از زمزمهٔ شعرهای یک شاعر میبینیم و میشنویم نشانه قدرشناسی دیگران از او نیست، نشانهٔ بهرهگیری از ماحصل سوختن اوست.
این اقبال به همان اندازه تراژیک است که تماشای جاندادن انسانی که خود سوزی کرده.
فیلم ماجرای خودسوزی دقایقی دیگران را سرگرم میکند بیآنکه بدانند چه بر آن جان و تن گذشته است.
شاعر، سوخته به دنیا می آید. تفاوتی هم اگر هست در درصد سوختگی است؛ یکی انگشتش میسوزد، دیگری دست و پایش و… اندکشمارند آنانی که تمام وجودشان سالها میسوزد و شعرشان نیز قرنها هرم این سوختن را با خود حمل میکند.
من فقط و فقط یک شاعر دیدهام که تمام قد به استقبال آتش رفته است. با تمام وجود شعلهها را بغل کرده است و در میانشان نفس عمیق کشیده است.
«حسین منزوی» بزرگترین جمع نقیضین بود.
مردی که سنگدلی و مهربانی، کفر و ایمان، خشم و آرامش و هرچه از این قبیل میدانید و میتوانید تصور کنید در آن واحد در وجود او جولان میداد.
«حسین منزوی» شدیدتر از همه خودسوزی کرد پس دیدن صحنهٔ آتش گرفتنش حالا حالاها تحتالشعاع سوختن شاعر دیگری قرار نخواهد گرفت.
سیاوش سوختهای که اگر چند بهار پیشتر تماشای اردیبهشت را نیمه کاره رها نکرده بود امروز میتوانست شمع هفتاد و پنجمین مهر عمرش را خاموش و چراغ هفتاد و ششمین سال عمرش را روشن کند؛ اما تاولهایش کاریتر از آن بود که به او قرار ماندن بدهد.
غلامرضا طریقی
یکم مهرماه 1400