داری میری و دلتنگی ، از این آغوش سر میره
داری میری حواست نیست ، چقدر گریه هدر میره
صدام از ترس می لرزه ، گلوم از بغض می سوزه
دلم این روزا آشوبه ، همش از کوره در میره
دقیقه های آخر رو ، یکم این پا و اون پا کن
ببین چی به سرم اومد ، نرو بمون تماشا کن
زدی خاکستری کردی ، روزایِ خوب و خوش رنگُ
شکستی مثل آیینه ، منِ محکم تر از سنگُ
نوشتن از شب و ماه و گل و رنگین کمون بسه
یه بار عاشق شدم اونم ، برا هفت پشتمون بسه
با یه جفت باله ی زخمی توی اقیانوس این دنیا
واسه یک لاک پشت پیر ، پیدا کردنت سختِ
تو سنگینی شبیه بغضِ تویِ آخرین نامه
که هم سوزوندنت دشوار ، هم تا کردنت سختِ
نمی خوام جای خالی شو ببینم ، روزم و شب کن
زمونه خیلی دلگیرم ازت ، دارم برات … صبر کن