مهدی ایوبی ترانهسرای نامآشنای روزگار امروز به مناسبت سالروز میلاد ایرج جنتی عطایی یادداشتی را در اختیار ترنمشعر قرار داده است که در ذیل میخوانید؛
برای خواب معصومانهی عشق
کمک کن بستری از گل بسازیم
به گمانم از اولین روزهای ترانهی نوین تا همین امروز، کمتر کسی اینگونه در برابر دوست داشتن سپر انداخته و کلمه به صف کرده به نفع زیبایی! ایرج جنتی عطایی را حالا بعد از بیست و دو سال شناخت و فارغ از هیاهو و هیجان روزهای جوانی و باد در سر داشتن، فارغ از جبههبندیهای آن روزهای خانه ترانه و تیمکشیهای مرسوم، جور دیگری میبینم! ایرج خان به چشم من [یه درخت تن سیاه سربلند] است! درختی که خنجرش رو به خداست! خان در عاشقانههایشان هم یک چشمشان به اجتماع است، به روشنی است، به عبور از شب است! همسفر را بشنوید، پل را بشنوید و فریاد زیر آب را اگر میخواهید هم داستانم باشید و من همچنان گاهی با حسرت ترانههایشان را میخوانم، کلماتشان را رج میزنم و از پنجرههای پر منظرهشان جهان را زیر نظر میگیرم! خان برای من [و احتمالن خیلی از ما] فقط یک ترانهسرای نوآور و پیشکسوت نیست! خان، پدر است با همان حق پدری مرسوم، که اینبار بر گردن ترانه مانده!
این چند خط را به مناسبت میلادشان نوشتهام، هر چند که هر ترنم دوبارهی کلامشان، تولدی دوباره است در آسمان درخشانی که در تمامی این سالها بر سرمان کشیدهاند!
عمرشان بلند و سایهشان مستدام
مهدی ایوبی | دی ماه چهارصد و دو