حمید چشمآور شاعر و منتقد در یادداشتی که در اختیار ترنم شعر قرار داده به نقد و بررسی دکلمه تازه احسان افشاری با عنوان طهرون پرداخته است که در ذیل میخوانید:
“طهرون” پس از “شناسنامه” و “خشخاش” سومین اثریست که در قالب دکلمه با زبان عامیانه از احسان افشاری منتشر شده. مثنوی عامیانهای که در نُهتوی تعابیر و عبارتهای زبانی در جستجوی سرزمینهای نوستالژیک فولک است. پیش از این او با شعر شناسنامه نشان داده بود که گسترهی زبان فولکوریک را به خوبی میشناسد و به درستی به سراغ کلماتی میرود که درد و رنج زمان (تاریخ) در این جغرافیا را به گرده میکشند و شاید همین امر است که سطر به سطر این اثر مخاطب را با برانگیختن حس همذاتپنداری ناشی از نوستالژیهای مشترک مشعوف میکند.
“طهرون” راوی دردها و رنجها و تاریخ و هویت مشترک چند نسل است، که به این سبب هر شنوندهای به قدر درک و فهم تاریخی و سیاسی خود از آن توشهای برمیدارد.
لازم به ذکر است که پیش از این (۱۵سال پیش) غزلی با عنوان “طهران” از محمدرضا حاجرستمبگلو نیز سروده و در قالب دکلمه منتشر شده است و سالها بعد ابیاتی از آن توسط محسن نامجو به اجرا درآمده. که آن غزل نیز راوی تاریخ، سیاست، هنر و ادبیات این مختصات خاکی بوده و در حین تشریح وضعیت به تحلیل آن پرداخته و رویکرد اعتراضی به تمامیت این شهر پر رمز و راز چند سدهی اخیر دارد.
اما “طهرون” افشاری به روایت تاریخی و سیاسی اجتماعی بسنده نکرده و با نیمنگاهی هوشمندانه به ادبیات فولکوریک از ظرفیتهای زبانی آن به خوبی بهره برده و در کنار روایتی صادقانه و شاعرانه از سرگذشت پرحادثهی پایتختِ سه حکومت پرماجرای تاریخ توانسته با انواع لفظها و ترکیبهای تهرانیزه که زاییدهی زیست چندگانهی زبان فارسی در این شهر است، این اثر را مزین کند و علاوه بر یادآوریهای تاریخی، سیاسی و فرهنگی، به یادآوریهای زبانی نیز بکوشد، که کمترین حاصل این کُنش زبانی صمیمیت این متن تمامادبیست، که میتواند برای تمام اقشار جامعه، با هر سطح فرهنگی و ادبی قابل فهم باشد و البته قابل تامل.
در ادامه در چهار ویژگی بارز این شعر تامل میکنیم و به اختصار به ذکر شاهدمثالهایی اکتفا.
۱_ اصطلاحات و ترکیبهای عامیانه
بسامد بالای واژگان و ترکیبهای عامیانه که در کنار هم هارمونی زبان فولک را در گوش مخاطب زمزمه میکند یکی از انتخابهای هوشمندانه شاعر برای ایجاد موقعیت زبانی متناسب با محتوای این شعر است.
البته که هر یک از این واژگان و الفاظ میتواند به تنهایی در متنی حضور یابد و آنچنان هم به نظر نیاید، اما در کنار هم قرار گرفتن این تعداد از متعلقات گویش عامیانهی طهرونی و بسامد بالای آن در یک اثر بیانگر توجه عامدانهی مولف و ایضاً شناخت عمیق او از این زبان شیرین و بدقلق است، که اگر به طرز ناشیانه در متنی مورد استفاده قرار بگیرد، شعر را به نازلترین حد ممکن سخیف و دم دستی میکند، اما هنر افشاری در شناخت و استفادهی درست او از این ظرفیتهاست که ذرهای از ادبیت متن نکاسته و از قضا به اهرم قدرت آن نیز بدل شده. درست مثل آنچه در شعر “پریا”ی شاملو و “عمو نوروز” محمدرضا حاج رستمبگلو پیش از این مشاهده کردهایم.
به کلمات و ترکیبهای زیر که از متن شعر طهرون استخراج شده توجه کنید:
لوطیکش، عرقخور، نفسکش، سگمست، شازده، خاتون، باج و خراج، لات مفتبر، لولی ملولی، پاچهورکشیده، مردهخور، خاله خانباجی، بدمست، وراجی، چِلگیس، لولیهای دورهگرد، بَلکَم(بلکه هم)، پیچ و واپیچ، صبح خروسخون، بوق سگ، بیخط و ربط، عیش و عشرت، ایول، عشقه، کفترپرون، دغلباز، باس(بایست)، دو آتیشه، تیکه بزرگم، کوچه فاطی، مفت چنگ، و….
۲_ارجاعات بیرونی
ارجاعات بیرونمتنی که درست نقطهی مقابل نظریه شعر “زبانیت” رضابراهنیست، که در مقالهی “چرا دیگر من شاعر نیمیایی نیستم” در کتاب “خطاب به پروانهها” هرگونه ارجاع بیرونمتنی را مردود میشمارد و شعر را حاصل اتفاقات زبانی در موقعیت “جهان_متن” تعریف میکند و با همین حکم بارها شاملو را متهم به کج فهمی شعر روزگار خود میداند و شعر را فقط در قبال زبان و فقط در چهارچوب آن اثر قابل ارزیابی میداند و ارجاع به هر واقعهی تاریخی و سیاسی و… را دستآویزی بی حاصل میپندارد و در زمرهی شاعری برنمیشمارد و آن را روایتگری مینامد. با احترام به رضا براهنی عزیز، تاریخ ادبیات ثابت کرده که نمیتوان بر چنین باوری تکیه زد، چرا که شعر حافظ بدون محتسب و ساقی و شیخ و صوفی و زاهد و واعظ و رند و پیرمغان و… که همگی شخصیتهای مثبت و منفی موجود در زمانهی اوست لطفی ندارد و نمیشود شعر را به وظایف زبانی محدود دانست و در این صورت چیزی جز بازیهای زبانی باقی نمیماند، و ایضاً نادیده گرفتن وظایف تاریخی و سیاسی اجتماعی مولف نیز خود نوعی کم لطفیست.
آنچه ارجاعات بیرونمتنی را مبدل به بایستهای شایسته کرده در متون معاصر، ارتباط بینامتنی به منزلهی ایجاد حس نوستالژی مخاطب است و از طرفی بهره گرفتن از آنچه قبلا خلق شده و یا اتفاق افتاده و تاثیر خود را در افکارعمومی برجای گذاشته و میتواند در راستای تحقق اندیشههای مولف به کار رود و به نوعی به کمک شاعر بیاید برای انتقال عاطفی مفاهیم.
در ادامه چند نمونه از ارجاعات بیرون متنی شعر طهرون را مرور خواهیم کرد، البته لازم به ذکر است که ارجاعات بیرونمتنی به آثار هنری (شعر و سینما) دلالتهای سیاسی اجتماعی هم دارد و بی نیاز از توضیح است.
ارجاعات سیاسی اجتماعی:
شهرنو، کوی دانشگاه، …دیوار سفارت، شعبون جعفری و…
ارجاعات هنری:
نازلی، دشنه در دیس، خنزرپنزری، پریها، کندو، قیصر، سوته دلان، قمر خانم، صبر ایوب یساری و…
سوزن به سوزن صفحههاتو خش گرفته
جای قمرخانومتو مهوش گرفته
با دشنه چسبیدن به دیوار سفارت
فالودهخورهای شب شمس العمارت
دلخونم از نامردی دوروبریهات
از پاچهورکشهای شعبون جعفریهات
هرقدر سر داری همونقدر دار داری
دلبر که جان فرسود از او بسیار داری
۳_اشاره به اماکن تاریخی و محلههای تهران
سنگلج، باغشاه، شمس العماره، شهر نو، دانشگاه(تهران)، لاله زار، شوش و تجریش تنها اماکن تاریخی و محلههای تهران است که در این شعر از آنها نام برده شده و هر یک به واسطهی پیشینهی تاریخی و سیاسی و اجتماعی که دارند خیلی بیشتر از هجاهای اشغال شده در این شعر نقشآفرینی کرده و ناگفتههای فراوانی را گفتهاند، اما با توجه به بسامد بالای این اماکنِ با پشتوانه، و محلهها و خیابانها و میدانهای پرماجرای این شهر، افشاری در پرداختن به آنها گویی کمکاری کرده. نوعی کمکاری عامدانه، شاید به خاطر ترس از اطناب و زیاده گویی. معتقدم در چنین آثاری که رسالتی تاریخی در روایتگری بر دوش دارند، اطناب آخرین موضوعیست که باید به آن پرداخت و میشد برای بیشتر ادا شدن حق مطلب این ظرفیتها بیشتر مورد توجه شاعر باشد.
از سنگلج تا حوض باغشاه زخمی
از شهر نو تا کوی دانشگاه زخمی
باج و خراج کافههای لالهزارت
شد مفت چنگ هیپیای توبه کارت
۴_توصیفهای روایتگر
نگاه شاعرانه به گذران عمر در اقشار مختلف تهران و به تصویرکشیدن اتفاقات و گاه آسیبهای اجتماعی به زبان شعر. از عرق خوری و چاقو کشی تا سیگارهای خاموش شده بر کف آسفالتهای این شهر و سرنگهای افتاده در گوشه و کنار پلها و خیابانها:
چندتا قناری کوچههاتو بو کشیده
چندتا عرقخور تو شبت چاقو کشیده
چندتا نفسکش قصههاتو گوش کرده
رو پوستت سیگارشو خاموش کرده
لولی ملولی پیچ و واپیچات تنگه
از شوش تا تجریش هر گوشهات سرنگه
از بگیر و ببندها و حبس و زندانیهایش تا قتل و کشتار شاعران و نویسندگانش، از قتل میرزاده عشقی تا کشته شدن محمد مختاری و جعفر پوینده و بکتاش آبتین را میتوان پشت این کلمات جستجو کرد:
تا بوده نفرین ندامتگاه بودی
هرکی به هرکی های شیخ و شاه بودی
بشمار چندتا بید مجنونت رو کشتن
چندتا غزل چندتا غزلخونت رو کشتن
از آلودگیهای شدید منجر به مرگ شهروندانش تا ترافیکهای سنگین شرق و غربش، از تابوتهای چرخدارش (خودروها) تا گورخوابی و جمع آوری ضایعات کودکان و جوانانش، از شایعات فراوانش تا بمباران اطلاعاتی رسانههایش در عصر ارتباطات:
کی نوچههاش و واسه مرگت تیغ کرده
کی این هوارو تو رگت تزریق کرده
بو میکشم تنهایی پسکوچههاتو
بوی ذغال سنگ ماشین دودیاتو
تو شرق و غربت راهبندون بیشماره
مهمونی تابوتهای چرخداره
صبح خروسخون گورخواب ضایعاتی
تا بوق سگ بازار داغ شایعاتی
در پایان خالی از لطف نیست که از همراهی بینظیر اشکان مرادی موزیسین خوب و کمانچهتبار روزگارمان نیز یادی کنیم و به این همه خوشسلیقگی و شناخت صحیح از اقلیم موسیقایی او ارج بنهیم، که با سازبندی هوشمندانه و تنظیمی خلوت اما عمیق در رسایی و زیبایی این اثر نقش بسزایی داشته و حتی در بخشی از این دکلمه با ایجاد فضایی نوستالژیک که موسیقی روحوضی و ریتمیک تهران قدیم را به ذهن متبادر میکند روح واژگان را به سماعی طهرونی در آورده
طهرون شب آویزت شبآوازت رو ایول
کفتر پرونای دغلبازت رو ایول
سوته دلای کوچهی فاطیت و عشقه
زندونیای بی ملاقاتیت و عشقه
و دستآخر باید گفت “طهرون” تنها روایت دردمندانهی تهران نیست، “طهرون” میتواند راوی خوزستان باشد، قصهگوی سیستان و بلوچستان باشد، نقال خراسان باشد و اصلا در مجازی از جز به کل “طهرون” میتواند ایران باشد.
بدبخت شاهی که تو باشی پایتختش…
حمید چشم آور
دوم بهمن ماه ۱۴۰۲
در ادامه مطلب برای شنیدن دکلمه طهرون اینجا را کلیک کنید.