اختصاصی ترنم شعر/ نشست تخصصی غزل با محوریت بررسی کلاسیکبودن یا نبودن غزل با مشارکت انجمن نویسندگان بدون مرز با حضور کارشناسان : سید مهدی موسوی، محمدرضا حاجرستمبگلو، حسن صادقیپناه و مجید معارفوند و پیمان سلیمانی (کارشناس و مجری) برگزار شد.
در این جلسه، هرکدام از افراد که از غزل سرایان باسابقه معاصر هستند ، دیدگاه و تعریفشان را از شعر کلاسیک و غیر کلاسیک ارائه دادند.
پیمان سلیمانی در ابتدای جلسه با مثالی مربوط به شعر سیمین بهبانی شروع کرد و در مقدمه گفت: «آنچه که ما امروز به عنوان شعر کلاسیک میشناسیم بسیار متفاوت است با آن چیزی که در دنیا وجود دارد. در ایران، هر اثری را که از گذشته بهجا مانده باشد، مثل غزل، کلاسیک مینامیم. اما امروزه میبینیم که ادبیات کلاسیک میتواند نو و جدید باشد. این مسئله نشان میدهد تعریف ما از شعر کلاسیک اشتباه است؛ چون از روی عادتی ذهنی هر شعری را که دارای وزن باشد، کلاسیک و هرچیزی را که وزن نداشته باشد، غیرکلاسیک مینامیم. درحالی که خیلی از آثار بیوزن ما، به دلیل فاخربودن و پرداختشان به اسطوره، در دستهی اشعار کلاسیک جای میگیرند و برخی از غزلها غیر کلاسیک هستند در واقع می تواند گفت غزل هم می تواند کلاسیک باشد و هم غیر کلاسیک سلیمانی گفت غزل می تواند چندمرکزی باشد از خرده روایت هایی بهره ببرد که هرکدام بدون برتری بر دیگری موقعیت های جدیدی را در غزل ایجاد کنند
بعد از سلیمانی نوبت به مهدی موسوی رسید او در ابتدا، به تعریف و تاریخچهی کلاسیک اشاره کرد و گفت:«در لاتین، کلاسیک به معنای درجه یکبودن آمده و شامل آثاری بود که در کلاسهای درس تدریس میشد. درواقع وقتی میگفتند یک اثر کلاسیک است، یعنی درجه یک است. بعدها مکتب کلاسیسم در معماری و در ادبیات ایجاد شد.
او سپس از ضرورت مطالعهی آثار کلاسیک گفت:«ممکن است در ادبیات ما احمد شاملو، فروغ فرخزاد و حسین منزوی و از طرف دیگر منوچهری، خاقانی،حافظ و سعدی کلاسیک تلقی شوند. من معتقدم این کلاسیکها را حتما باید خواند. یکی از دلایلش این است که همهی آثار خوب را باید خواند. ما وقتی آنها را مطالعه میکنیم تکنیکها و خلاقیتهای زیادی را میآموزیم. بسیاری از تکنیکهایی که ما امروزه استفاده میکنیم، در ادبیات کلاسیک ریشه دارند؛ البته نه به این کثرت و منظور. ممکن است هدف ما در راستای تعریف کلاسیک در معنای عام نباشد، اما در معانی جدید و حرفهای نو، از آن روشها استفاده میشود. مورد دوم که خیلی ضروریتر است، شناخت بستر فرهنگی، اجتماعی و زندگی ما است. ما باید بدانیم در چه زمینهای شعر میگوییم و حرفی که میزنیم، دقیقا چیست. متاسفانه خیلی از شاعران غزلسرای امروز، تقلید میکنند و دلیل تکنیکهایی را که بهکار میگیرند؛ نمیدانند. اگر ندانیم از کجا به کجا رسیدیم و جریان شعری ما، پاسخ به چه نیازی است، یک اثر درجه 2 تولید میکنیم؛ نهایتا هم یک مدت میتوانیم با آن مطرح بمانیم؛ اما از یکجایی به بعد شکست میخوریم.
موسوی تاکید کرد که باید در کنار توجه به تکنیکهای شعر کلاسیک، خلاقیت داشته باشیم:«ما باید به آثار کلاسیک توجه داشته باشیم؛ اما در عین حال باید نوآوری و خلاقیت را هم بهکار بگیریم و چیزی به ادبیات اضافه کنیم. مثلا شاگردهای نیما یوشیج را ببینید؛ شاعران زیادی از او الهام و ایده گرفتند؛ اما شعر اخوان ثالث به عنوان وفادارترین شاعر به شعر نیما و کسی که شعر نیمایی را بهصورت تئوریک بیان کرده، بسیار با شعرهای او متفاوت است. پس باید شعر کلاسیک را خواند، اما به تقلید دست نزد.
او در بخش دوم دربارهی موزونبودن شعر کلاسیک گفت:«اگر شعر کلاسیک به عنوان شعر موزون شناخته شود، وزن و قافیه و ردیف، ظاهر شعر و شکل بیرونی آن است. اما نکته این است که محتوا، باید قالب را تعیین کند. تعصب روی قالبهای موزون، بد است و نمیشود که شاعر، خود را در غزل، قصیده یا رباعی خلاصه کند. به همان اندازه تعصب روی شعر آزاد بد است. باید ایده و محتوا تعیین کند که کدام قالب، آن را بهتر میتواند بیان کند.
موسوی در پاسخ به این پرسش که غزل میتواند پاسخگوی نیازهای جامعهی امروز باشد یا نه، گفت:«ما امروز در دنیای محدودیتها و قوانین سرسخت زندگی میکنیم و باید قالبی را انتخاب کنیم، که مقید و کاملا شبیه به جهان پیرامونمان باشد.»
سپس حسن صادقیپناه به لایو دعوت شد و گفت و گوی خود را با تعریف کلاسیسیسم آغاز کرد و گفت: کلاسیسیسم یک جنبش هنری وادبی در قرن 17 میلادی است از بین کل جنبشهای ادبی جهان یکی اش کلاسیسیم است ما به اشتباه کل تاریخ ادبیات خود را کلاسیک می نامیم اصلا بسیاری از آثاری که در کشور ما تولید شده بسیار قبل تر از ظهور مکتب کلاسیسیم در اروپا بوده است . در واقع ما میتوانیم اثری را کهن بنامیم اما نمی توانیم به آن کلاسیک بگوییم.
در غزل معاصر می توانیم روایت، خرده روایت داشته باشیم و از آخرین تئوری های ادبی بهره ببریم.
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
«یکی از ویژگیهای کلاسیسیسم صراحت و شفافیت در معنا و پرهیز از پیچیدگی است خب شعر های سبک هندی که دارای پیچیدگی و ابهام گونگی هستند با این ویژگی در تضادند. قدمت، در تعریف شعر کهن میآید و در شعر کلاسیک چنین ویژگیای را نمیتوان در نظر گرفت.
صادقی پناه معتقد است که ادبیات ایران، تا دوران قاجار تقسیمبندی صحیحی در سبک شعری و قالب داشته؛ اما پس از مواجهشدن با تئوریهای غربی، تاریخ ادبیات ما دچار تعریف ها و تقسیم بندی های دیگری شد.
محمدرضا حاجرستمبگلو، بحثش را با تعریف کلاسیسیسم در ادبیات ایران آغاز کرد و گفت: کلاسیسیسم را قاعدهمندی قابل تدریس مینامم و معتقدم با قاعدههای جهانی، قابل تطبیق است.»
او دربارهی ویژگیهای شعر کلاسیک در ایران گفت:«سازهها و عناصر زیباییشناختی، تمرکز، تقارن، تساوی و توالی ویژگیهایی هستند که شعر کلاسیک را خاصه در ادبیات ما، تشکیل میدهند. البته در ادبیات کلاسیک ما، سبکها و اشکال متفاوتی از نظر زبانی و مضمونی وجود داشته است.»
او تاکید داشت که ما نمیتوانیم تئوریهایمان را شبیه به تئوریهای غربی تعریف کنیم.
رستم بگلو گفت در این شکل شعری با ساختاری مواجه هستیم که ازتمرکز و نظام توحیدی برخوردار است والزام وجود دارد که این تساوی ها و تقارنها برقرار باشد چه بخواهیم چه نخواهیم در این رابطه با مقوله تمرکزگرا موجه هستیم ولی اینکه در این ساختار کاری می توانیم انجام دهیم ؟ پاسخ آری است
در همین شعر کلاسیک موقعیت های مختلفی از لحاظ زبان وساختار وجود داشته است او ادامه داد ما نمی توانیم از ارجاعات فلسفی و روانشناسی گریز داشته باشیم و خود را شاعر اندیشمند عصر حاضر بنامیم یک اثر هنری با استفاده از ابزاریهایش فرم را می سازد و چنانچه فرم ذهنی شما شکل کرفت دیگر ویژگی های کلاسیسیم را بر نمی تابد
مجید معارفوند، از سه منظر موضوع کلاسیکبودن یا نبودن غزل را بررسی کرد. او با اشاره به صحبتهای حاجرستمبگلو دربارهی اصطلاح قاعدهمندی قابل تدریس گفت:«ما طبق این تعریف، دو گونه اثر داریم؛ یا کلاسیک؛ یا غیر کلاسیک. اگر غزل را طبق این نگاه بررسی کنیم، به این نتیجه میرسیم که هر دو حالت ممکن است. یعنی هم غزل عامه موجودیت دارد و هم غزل فاخر و قابل تدریس. منظر دوم، که حسن صادقیپناه به آن اشاره کرد، طبق برداشتهایی است از آثار کلاسیک قرن هفدهم میشود و اینها دقیق نیست. در این نگاه، شعر باید شاخصهای مکتب کلاسیسم را داشته باشد. در روزگار ما اثر شاعرانی که شعر آزاد میسرایند، میتواند کلاسیک محسوب شود، چون این مولفهها را دارد. بخش سوم، مفهومی است که کلاسیک را معادل سنت قرار میدهد و سبک کلاسیک، سنتی تلقی میشود. این تعریف صحیحی نیست. قالب غزل، کلاسیک نیست و سنتی نیست؛ زیرا در همهی جریانها، شکل غزل تغییر کرده است و حتی استفاده از ارکان هم متفاوت است.»
در آخر محمدرضا حاج رستمبگلو دو نکته را یادآور شد: « اگر ما میپذیریم که در موقعیتهای هنری و دورههای ادبی جامعهی ما ویژگیهای متفاوتی وجود دارد و نمیتوانیم طبق تئوریهای غربی اینها را دستهبندی کنیم، پس نباید در این تعاریف به نظریات غربی، ارجاع بدهیم. نکتهی دیگر این است که کلاسیسیسم و سنت از یکدیگر جدا هستند؛ اما هر دو، بهخصوص در جامعهی ما در هم تنیده شدهاند و هرکدام، به موقعیتهای زیباییشناختیای برمیگردند که ما از جریانهای اعتقادی، علمی و .. دریافت میکنیم. وقتی که تمامیت یک دورهی تاریخی، یک جامعه و یک جریان به نوعی از نگاه اعتقادی -مثل نگاه توحیدی- متاثر است، شکل ساختاری منحصر به خود را میسازد.»
خبرنگار: هانیه شالباف