اختصاصی ترنم شعر/ ادبیات علاقه اول اوست و این علاقه او را به مترجمی رساندهاست. بیش از ده عنوان کتاب تالیف و ترجمه کردهاست. شخصیتی بیحاشیه دارد و پر کار است. در رزومه او از ترجمه حیدربابایه سلام تا ترجمه الکتاب و عنقای مغرب را میتوان پیدا کرد. غزل هم میسراید و مجموعه رباعیات آیینی هم دارد. معترض است و بی تفاوت نسبت به اطرافش ساکت نمینشیند. به تازگی دو کتاب ترجمان الاشواق و عنقای مغرب را به قلم ابن عربی ترجمه کردهاست. با امیرحسین اللهیاری به گفتوگو نشستیم تا برایمان از ترجمه و دو کتاب جدیدش بگوید.
امیرحسین اللهیاری در ابتدا از علاقه اولیهاش به ادبیات گفت:”کتابهایی که ترجمه کردم یا کتاب شعر بودند یا به ادبیات مربوط بودند. در درجه اول پس علاقه من به ادبیات است. بعد از آن من با آدونیس آشنا شدم و کتاب الکتاب را خواندم. کتابی که من میگویم شعر است و فرا شعر، تاریخ است و فرا تاریخ. منتقدین معتقدند این کتاب مهمترین کتاب صد سال اخیر ادبیات عرب است و ساختار ذهنی من بعد از ترجمه این کتاب تغییر کرد.”
او پیرامون جایگاه ادبیات ما در کشورهای همجوار و جایگاه ادبیات آنها در کشور ما گفت: “این سوال برای من پیش میآمد که ما چه میزان از ادبیات کشورهای همجوار عرب زبانمان اطلاع داریم و آنها چه میزان از ادبیات ما اطلاع دارند. و وقتی تحقیق کردم دیدم آنها چیزی نمیدانند. خواصشان مثل آدونیس در گفتوگویی گفته بود مقداری خیام و حافظ را میشناسم و از معاصرین شاملو و فروغ فرخزاد را و دکتر شفیعی کدکنی را به واسطه نقدهایشان.”
مترجم کتاب الکتاب، اثر آدونیس از آشتی فرهنگها به کمک ادبیات گفت: “ما در جزیرهای به اجبار بسته زندگی میکنیم و در انزوا هستیم. تنها راهی که میتوانیم بفهمیم اطرافمان چه خبر است، استفاده از ادبیات و فرهنگ است. فقط و فقط در سایه ادبیات، فرهنگها را میتوان با هم آشتی داد و با فرهنگهای دیگر کشورها آشنا شد نه به زور موشک.”
در ادامه درباره ترجمه کتاب شرح گل سوری توضیحاتی را ارائه کرد: ” این کتاب شامل چهار مقاله درباره آدونیس بود. که مقالات از خوشبینانه به بدبینانه مرتب شده بود و مقاله چهارم، مقالهای بود که نویسنده آدونیس را رد کرده بود.”
او که از طریق آدونیس با محمد بن عبدالجبار بن حسن نفری آشنا شد و این آشنایی هم به ترجمه کتاب مواقف و مخاطبات انجامید، آدونیس را از دلایل مترجمی اش دانست و گفت: “آدونیس بیش از هرچیزی باعث شد من در این مسیر قرار بگیرم و آن را ادامه دهم.”
گاه ناچیزی مرگ، نقطه عطف مترجمی امیرحسین اللهیاری است. کتابی که درباره ابن عربی است و تا امروز به چاپ ششم هم رسیدهاست. او در خصوص این کتاب هم توضیحاتی را ارائه کرد: “محمدحسن علوان یک نویسنده اصالتا عربستانی است که کتاب گاه ناچیزی مرگ را نوشته بود و در سطح جهان با واکنشهای مثبتی روبرو شدهبود. ترجمه فارسی آن را هم من انجام دادم که آن هم با اقبال عمومی روبرو شد و به چاپ ششم رسید.”
عنقای مغرب، جدیدترین کتاب او بعد از ترجمان الاشواق است، که پیرامون این کتاب گفت: “از ترجمان الاشواق کتاب پیچیدهتری بود و زمان بیشتری هم از من گرفت. در نهایت هم بخاطر پیچیدگی کتاب، در مقدمه، خلاصهای از حکمت اسلامی را آوردم. کسی که میخواهد این کتاب را بخواند باید بداند ابن عربی میخواهد درباره چه مسئلهای صحبت کند و منظورش از اصطلاحاتی که بکار میبرد چیست.”
او از نحوه آشنایی اش با این کتاب هم گفت: “وقتی کتاب گاه ناچیزی مرگ منتشر شد. یک آیتاللهی که از مسئولین کتابخانه آستان قدس بود با نشر مولی تماس میگیرد و میگوید که کتاب عنقای مغرب مخصوص مترجم شماست. انتشارات هم به من گفت و من هم از وجود همچین کتابی بی خبر بودم. این کتاب هم اصلا ترجمه نشده بود و فقط یک شیخ سنی مصری آن را تصحیح کردهبود که این هم نکته جالبی است چون انتهای کتاب کاملا درباره مهدویت و حضور جسمانی و روحانی امام دوازوهم صحبت شدهاست.”
میگوید ترکیب عنقای مغرب را در ابیاتی از خاقانی و منوچهری دیدهام. از مخاطبینش هم میخواهد بدون پیشزمینه مذهبی به کتاب نگاهکنند: “خواندن عنقای مغرب را بدون نیت قبلی بسیار توصیه میکنم. چون در آن بحثهایی مطرح شده که خطرناک است. مثلا بحثهایی را تحت عنوان ولایت عامه و ولایت خاصه مطرح کردهاست. بخاطر همین از کسانی که میخواهند ورود پیدا کنند، میخواهم به عنوان یک شیعه یا سنی ورود نکنند و کفش اعتقاداتشان را قبل ورود به کتاب درآورند و به عنوان یک انسان به کتاب نگاه کنند که لذت ببرند در غیر این صورت یا کتاب را پاره خواهند کرد یا من را فحش خواهند داد.”
او بعد از ترجمه چند اثر از ابن عربی در خصوص شخصیت خاص ابن عربی گفت: “ما چیزی به اسم فلسفه اسلامی نداریم و این ترکیب، ترکیبی پارادوکسیکال است. یا فلسفه یا اسلام! باید بگوییم حکمت اسلامی! تا زمان ملاصدرا هر چیزی گفته شدهاست تکرار مکررات بودهاست که در ابتدا ابن عربی گفتهاست. ابن عربی شخصیتی است که نه میشود گفت او سنی بوده و نه میتوان گفت شیعه بودهاست. شمس تبریزی جایی درباره ابن عربی میگوید: “میگویند او در متابعت بود ولی من دیدم، او نبود.” یعنی شمس بعد از دیدار با ابن عربی میگوید که ابن عربی در متابعت از رسول نبودهاست! یا درباره شخصیت او که یک شیخ و یک عارف بود بخواهم بگویم داستان عشق اوست. او زمانی که عاشق دختری شد، غزلیات عاشقانهای در وصف معشوقش که بسیار هم اروتیک است میسراید. آن کتاب، به قدری مورد استقبال قرار گرفت که شیخ ظاهر پدر آن دختر شبانه بخاطر آبرویش از مکه فرار کرد! ابن عربی بعد از این اتفاق از عذاب وجدان کتابی مینویسد به نام ذخائر الاعلاق که در آن کتاب میگوید هدفم عرفانی بوده و منظورم این مسائل نبودهاست. اما کسی حرفش را باور نمیکند. بعدتر در کتاب فتوحات مکی اعتراف میکند، که من آن قسمتی که درباره عشقش میگوید را عینا آوردهام.”
امیرحسین اللهیاری درباره ابن عربی ادامه داد: “مهمترین چیزی که از آثار صوفیه به ما رسیدهاست، ادبیاتش است. ما جز قسمت ادبی آن چیز به درد بخوری در دست نداریم. همچنین نگاه من به ادبیات، نگاه فرمالیستی است. اگر بیایم و بگویم من شیفته عرفان ابن عربی شدهام دروغ است. برای من مهم است که ابن عربی چگونه از عهده ادبیات برآمدهاست. ترجمان الاشواق برای من عجیب بود! وقتی شیخی مثل ابن عربی عاشق میشود چنین گستاخانه و صادقانه شعر میگوید و نشر هم میدهد.”
در ادامه هم از ادبیات صوفیه و ابن عربی گفت: “من به عنوان یک فرد بیطرف از لحاظ دینی وارد این مقوله شدم و وقتی وارد شدم با تصاویر و تمثیلهای سوررئالیستی عجیبی هم روبرو شدم. مثلا جایی میگوید من ساحلی بدون دریا و دریایی بدون ساحلم. فارغ از اینکه بگوییم این یک بازی زبانی است، آیا اوج یک جریان سوررئالیستی نیست؟ من در مقدمه الکتاب هم بصورت کامل آوردهام که سوررئال چیست. ادعای احمقانهایست که بگوییم غرب این مکتب را از صوفیه ما گرفته است ولی صد در صد میتوان گفت ادبیات صوفیه ما در درجه اعلای خود خیلی سوررئالیستی است.”
امیرحسین اللهیاری در ادامه راه ترجمهاش از ابن عربی خواهد گذشت و در خصوص ترجمههای بعدی اش اضافه کرد: “بعد از ابن عربی سراغ ابن فارض رفتهام که یک شاعر تام است. ابن عربی عارفی بود که شاعر هم شدهاست. اما ابن فارس شاعری است که به عرفان هم پرداختهاست. به او سلطان العاشقین میگویند و معادل حافظ برای جهان عرب است با اینکه قبل از حافظ زندگی میکردهاست.”
او در خصوص بازار فروش کتاب و استقبال از دو کتاب جدیدش یعنی ترجمان الاشواق و عنقای مغرب گفت: “زمانی بود که کتاب شعر در ایران با جمعیتی بیست میلیونی تیراژ پنجهزار داشت. آن زمانی که شعر آلوده به سیاست نشدهبود. حالا کشور با هشتاد میلیون جمعیت وضع چاپش اینگونه است. خیلی از جوانها هم مجبورند با هزینه شخصیشان کتابشان را در نشرهای درجه چند چاپ کنند.
این تجربه من، بعد از تجربه گاه ناچیزی مرگ است و میتوانم بگویم که اکنون من مخاطبین خاص خودم را هم دارم. این کتاب درباره ابن عربی است و او هم خریداران خاص خودش را دارد. برآیند این مسائل به من میگوید که فروش کتابها بد نخواهد بود.”
او در خصوص بازار فروش کتاب ادامه داد: “هرگز نباید مردم را به قدرنشناسی متهم کنیم. افرادی که بصورت جدی در ادبیات فعال اند، اندک اند و آنهایی که جدی اند، منتی بر سر کسی نمیگذارند. در وضعیت امروز کشور که عدهای به نان شب محتاج اند، من نویسنده چگونه از آنها انتظار داشته باشم؟ اما خب جمعیت امروز کشور هم کم نیست و عاشقان کتاب هم کم نیستند. اگر هم نیاز باشد این فانوسی که کم نور شده را با خونمان روشن نگهداریم، روشن نگه خواهیم داشت.”
امیرحسین اللهیاری ادامه داد: “مسئلهی دیگر این است که اگر من نا امید باشم و ننویسم، این کتاب دیگر چاپ نمیشود. آیا مشکلی حل میشود؟ در حال حاضر از دست ما کاری بر نمیآید، اما من حق را به مردم میدهم اگر با این وضعیت اقتصادی و عدم اعتماد به شاعران کتاب شعر نخرند.”
کتاب ترجمان الاشواق و عنقای مغرب توسط نشر مولی به تازگی به چاپ رسیدهاند. کتابهایی از ابن عربی شاعر مشهور عرب زبان که آثار متعددی از او به زبان فارسی ترجمه شدهاست. امیرحسین اللهیاری مترجم هر دو کتاب معتقد است ابن عربی مخاطبین را شوکه میکند.