اختصاصی ترنم شعر/ استاد بهمنی را همه ما میشناسیم. شاعری که حق استادی به گردن اکثر اهالی شعر دارد. خیلی آرام صحبت میکند. از رنجاندن دیگران حتی با گفتن جمله “شعرت میتواند بهتر باشد” پرهیز میکند. او هم قدم حسین منزوی بزرگ بود و از منوچهر نیستانی بسیار آموختهاست. او اکنون رییس شورای شعر و ترانه وزارت ارشاد است و دوشنبهها در نگارستان شهر به نقد اشعار شاعران میپردازد. با محمدعلی بهمنی به گفت و گو نشستیم تا برایمان هم از شورای شعر بگوید هم از گذشتههایش.
به بهانه عید نوروز این گفتگو با استاد بهمنی بازنشر می شود:
چه اتفاقی افتاده که این روزها بیشتر شاهد ترانههای ضعیف در مارکت موسیقی هستیم؟
پیش از انقلاب هم به همین شکل امروز ترانه ضعیف خوانده میشد اما در آن زمان به افراد اجازه داده نمیشد ترانههای ضعیف به شکل کاست به بازار عرضه شود و فقط حق خواندن در کافهها و کابارهها را داشتند. اما تمام آن کاستها که اجازه عرضه نداشتند اکنون سر چهارراهها پخش میشوند. این اتفاقها باعث میشود همین روند ادامه پیدا کند. خیلی از جوانها میخواهند بار روی دوش خانواده نباشند، بودجهای هم دارند بعد تصمیم میگیرند به این سمت بیایند در حالیکه هیچ اطلاعاتی ندارند. وقتی میبینند هرچیزی بخوانند، خواهان دارد راحتتر ورود میکنند.
چزا شورا اجازه انتشار این آثار را میدهد؟
اینطور نیست! این ترانهها در شورا تصویب نمیشود. شورا ترانههایی را رد میکند و بعدتر میبینیم ترانههای رد شده حتی از صدا و سیما هم پخش میشوند.
مدیر جدید البته همتی از خود نشان داده که این وضعیت بهبود پیدا کند، ولی تمام مدیرانی که آمدهاند این همت را ابتدای کار از خود نشان دادهاند و در ادامه حریف وضعیت نشدهاند.
کدام شورا؟ شورایی که شورا نیست!
یعنی شرایط بهگونهای شده که شورا میگوید ما مجوز ندادیم ولی کار پخش شده! این اتفاق به جایگاه و شخصیت شورا لطمه نمیزند؟
قطعا میزند! اصلا من به همین دلیل استعفا دادم. ما شورایی که در گذشته داشتیم شکلش تغییر کردهاست. شورا یعنی ما بنشینیم و هرکس نظری دهد و در نهایت کار پذیرفته یا رد شود. در شورای امروز ما هجده نفریم اما هجده نفر با هم نمینشینیم. در شش روز هفته هر روز سه نفر مینشینند و روی کارها نظر میدهند. پس شورا معنای ذاتیاش را از دست داده. از طرفی وزارت میگوید فشار شرکتها زیاد است و اگر هجده نفر بنشینیم کارها با سرعت پایینی پیش میرود و دیگر کارها به روز جلو نمیرود. من گفتهام این روش صحیح نیست، ما میتوانیم شورای کوچکی داشته باشیم و با نظر آن شورا یک سری آثار اصلا به شورا راه پیدا نکند. اما اولویت دوستان به روز بودن است.
یعنی تمامی آثار بی کم و کاست به دست اعضا میرسد؟
اصلا یک سری کارها به شورا میآید که ما نمیدانیم برای چه آمدهاست! شرکتهای موسیقی با وجود اینکه درآمد خوبی هم دارند یک کارشناس ادبی استخدام نمیکنند تا ابتدا کارها در شرکت بررسی شود. جدا از آن حتی ترانه گاهی بعد از ضبط کار به شورا میآید! شورا کار را رد میکند و بعد میگویند “فلان قدر هزینه شده و از این قبیل مسائل حالا این یک بار بگذارید کار اجرا شود”. به این شکل که نمیشود کار را پیش برد.
در این وضعیت پیشآمده شورا مقصر نیست؟
قانون جاهایی دست و پای ما را بستهاست. به عنوان مثال کتابی چاپ میشود که هر صفحهاش ضعف بیان دارد! قانون اجازه نمیدهد که ارشاد مانع چاپ کتاب شود چون کتاب نه توهینی دارد و نه مشکلاتی از این دست. اوضاع ما در شورای شعر هم همین است.
در نظر کارشناسی شورا پای سلیقه در میان نیست؟ خصوصا وقتی سه نفر از هجده نفر روی ترانهها نظر میدهند؟
بله پای سلیقه که در میان هست اما باید بدانیم یک سری خطوطی هم وجود دارد. نه فقط در اینجا! در همان بحث چاپ کتاب هم که اشاره کردم وجود دارد.
کلمات برجستهتر از معنی!
آیا کلمات ممنوعه در بحث ترانه و صدور مجوز وجود دارد؟
بله، میتوانید لیستش را هم تهیه کنید. یک سری آثار که از لحاظ فکری با حکومت در تضاد است که به کل رد میشود. برخی آثار اما میبینیم واژگان در آنها بصورت عریان بیان شدهاست. در اینجا شورا مکث زیادی دارد. واژگان اروتیک وجود دارد اما باید بهگونهای دیگر به آنها توجه کرد. شورا در این زمینه سلیقه خود را هم میپسندد.
به عنوان مثال ما میبینیم “بوسه” تنها در آثار کلاسیکی که در موسیقی سنتی اجرا میشود مجوز میگیرد و در ترانههای پاپ رد میشود! یعنی بوسه کلاسیک عریان نیست و بوسه ترانه عریان است؟
من موافق این سختگیریها و ممیزیها نیستم. اما بگذارید از زاویه دیگر هم ببینیم. گاهی در برخی ترانهها میبینیم یک بانو را بهگونهای تشریح میکنند و میگویند ما همچین چیزی داریم. این تشریحها گاها بهگونهایست که گویا ما دیگر با معشوقه طرف نیستیم که این توهین به بانوان است.
در قبال اتفاقات اخیر آلبوم “بینام” محسن چاوشی بیتی ایراد گرفته شده بود که مولانا در آن میگفت: “تو به مرگ و زندگانی هله تا جز او ندانی/ نه چو روسبی که هر شب کشد او به یار دیگر” این بیت چه ایرادی داشت که نیازمند تغییر بود؟
شورا نگفت این را تغییر دهید. ما گفتیم این بیت را نخوانید بهتر است. این شعر 17 بیت دارد و برای اجرا 7 بیت آن نیاز است. این سبک مسائل به عقیده من شنیدنش اخلاقا درست نیست. همین شنیدن باعث میشود جوانان به سمت نوشتن ترانههایی با این مضامین بروند و مشکلاتی هم پیش بیاید که درست نیست. چون دیدهایم به نحوی عریان از این مسائل مینویسند که به نظر میرسد میخواهند تن بفروشند. اگر چیزی هم بگوییم میگویند مگر حافظ و مولانا نگفتهاند؟ یا جدا از این بحثها عدهای به وسیله شنیده شدن همین بیت شروع به تخریب شاعر میکنند.
یعنی اگر این اشعار در کتاب خوانده شود ایرادی ندارد؟
بحث کتاب و تعداد و نوع مخاطب اصلا متفاوت است. رده سنی و حجمی که کار را گوش میکنند قابل قیاس با خوانندگان کتاب نیست.
هنر باقی میماند
محسن محمدی: جوانان هنرمند زیادی پا به عرصه شعر گذاشتند، اما تنها ورود مهم نیست و باقی مندن هم مطرح است. نظر شما درباره ماندگار شدن در این نسل چیست؟
این شرایط روزگار ماست. اما این را بگویم که این هنرست که میماند. چند وقت پیش جشنواره شعری برای آتش سوزی پلاسکو برگزار شد. اکثر اشعار ارسالی را که میخواندیم، گزارههایی بودند که در اخبار مرور میشد. در این بین دختر بچهای یازده ساله با ذوقش من را ذوق زده کرد. مفهوم شعرش هم این بود که اگر خدا در جهنم، آتشنشانهایی مثل شما داشت، دیگر جهنمی در کار نبود.
محسن محمدی: در دهه سی شاهد رقابت سیمین و فروغ بودیم و در نتیجه آن رقابت مخاطب بود که شعر خوب میخواند این رقابت به حدی بود که بعد از فوت فروغ، سیمین گفت دیگر رغبتی برای ادامه دادن ندارم. بعد از چند سال باز هم دیدیم یک حلقه خوب و بزرگ را شاعران تشکیل دادند، کسانی مثل شما، استاد منزوی، استاد امینپور، استاد رحمانی و … . حلقهای که بینشان تخریب و توهین نبود. از آن حال و هوا بگویید.
دورهم جمع شدن ما مثل معجزه بود. البته همه ما مدیون بهروز رضوی هستیم. او در رادیو بود و همه ما را در رادیو جمع کرد. حسین منزوی یک برنامه شعری در رادیو داشت. آن برنامه در اختیار نادر نادرپور بود که او هم ما را پذیرفت و به هرکداممان هم فرصتی داد تا برنامهای داشته باشیم.
محسن محمدی: این جمع چطور راه را ادامه داد؟
شعرهای هم را که میخواندیم یک تفاوتی را حس میکردیم. بعد از نیما شاعرانی را در نسل خودمان پیدا کردیم که ما چند دوست واقعا بدهکارشان هستیم. کسانی مثل منوچهر نیستانی. زمانی که ما با اشعار منوچهر نیستانی آشنا شدیم دیدیم چقدر آثار برجستهای دارد. آن زمان هم ما غرورهای امروزی را نداشتیم (رفتن پیش بزرگتر). هرزمان منزوی از زنجان میآمد میرفتیم پیش نیستانی و او را در مدرسه یا مکانهای دیگر پیدا میکردیم و اشعارمان را برایش میخواندیم. او هم بزرگوارانه گوش میداد و پیشنهادهایی هم میداد و میگفت:”فلان بیت میتواند اینگونه باشد! البته نظر من است!” و ما میدیدیم که شعرمان چقدر بهتر میشود.
محسن محمدی: با توجه به شرایطی که در غزل داریم به خصوص اتفاقات دهه هفتاد، به نظر شما غزل کلاسیک را میشود احیا و یا انکار کرد؟
این بازمیگردد به باور ما. من شخصا مدتیاست میترسم که غزل بگویم، چون غزل محدودیتهایی دارد که به ما تحمیل شدهاست. خود وزن میتواند تا پنجاه درصد شعر را تخریب کند چون باید افکارمان را در قالبی جای دهیم. در حالیکه هنر بدنبال این نیست و میخواهد ورای هر قالبی تفکر را بیان کند و محدودیتها را کنار بزند. هنر گاهی با عبور از برخی محدودیتها کاری میکند که اثر را برای نسلهای بعد میگذارد.
محسن محمدی: شاعرانی در دهه هشتاد آمدند مانند امید صباغنو، علیرضا بدیع، حامد عسکری، مهدی فرجی و … که گفته شد شعرشان مورد قبول استاد بهمنی است. از طرف دیگر شاعری آمد بهنام فاضل نظری! باتوجه به نگاه مخاطبان به نظر میرسد در رقابت این شاعران فاضل نظری پیشیگرفته! نظر شما در این رابطه چیست؟
من تمامی این افراد را دوست دارم. هرکدام نگاه متفاوتی دارند و این در شعرهایشان هم مشخص است. در هرزمانی هم من با آنها زندگی کردم آن هم با خواندن اشعارشان.
محسن محمدی: شما با کدام شاعر بیشتر زندگی میکنید؟
من هنوز هم با منوچهر نیستانی و حسین منزوی و عمران صلاحی زندگی میکنم.
محسن محمدی: استاد بهمنی اگر بخواهد جای یک شخص دیگر باشد آن شخص کیست؟
دوست داشتم جای امینه دریانورد باشم چون او در یازده سالگی شعرهایی میگفت که خیلیها تاکنون نتوانستهاند بگویند. برایتان قسمتی از شعرش را میخوانم:
نه فقط باغچه یک مزرعه دارم در آب
و در اندیشه که جز خود چه بکارم در آب
شوق هم بالی مرغان مهاجر دارم
لاکپشتانه اگر زیستتبارم در آب
با سپاس بسیار ویژه از محسن محمدی
خبرنگار: محمدرضا داداشی آذر