اختصاصی ترنم شعر/ تاکنون دو کتاب به نام های «جای کسی خالی ست» و «ماهی هاهم تشنه میشوند» را روانه بازار کتاب کرده است. خود را شاعری اجتماعی می داند که دغدغه های مردمش را به دغدغه های خودش ترجیح داده و معتقد است که شاعران صادقترین مورخان تاریخاند. با ساناز رئوف به گفتگو نشستیم تا از خودش و دغدغه هایش بگوید؛
این روزها از شعر چه انتظاری میتوان داشت فکر نمی کنید که رمان جای شعر را گرفته است؟
در تعریف شعر میخوانیم که عامل پیدایی شعر، عاطفه است. منظور از عاطفه، حالتی روحی و روانیست که از رخ دادن حادثه یا واقعهای در انسان ایجاد میشود. برای شاعر در واقع شعر ابزاریست که برای برانگیختن عاطفه و انتقال حس و حال ناشی از وقایع فردی و جمعی به کار میرود.
با توجه به تعریف شعر انتظار ما از شعر امروز هم باید همین باشد؛ احساسات و عواطف ناشی از رخدادن حوادث در روح یک شاعر رسوب میکند و بازخورد آن شعر میشود!
شعر یک شاعر، انعکاس و بازتابی از عواطف و احساسات برخاسته از حوادث و رویدادهای روزگار است…شاعران صادقترین مورخان تاریخاند.مورخانی که برگزیده ی قوم غالب نیستند.
من گمان نمیکنم رمان جای شعر را در دنیای امروز گرفته باشد. اول اینکه جهان امروز جهان ضیق وقت است. انسانها اطالهی کلام را برنمیتابند و به دنبال سخنان مختصر و مفید هستند. انسان امروز ممکن است کمتر فرصت مطالعه پیدا کند. حتی در دروس تخصصی و علمی، دانشجویان ما اغلب به جزوات خلاصه شده و اساتید به خواندن مقاله پناه میبرند تا اطلاعات مختصر و مفید را متناسب با زمانی که در اختیار دارند به اندوختهی ذهنی خود اضافه کنند.
ثانیا اگر دقت کنید در دنیای امروز موسیقی ابزار بسیار بسیار مهمی در انتقال عواطف فردی و اجتماعیست. انسان امروز در حالات مختلف روحی و عاطفی به موسیقی پناه میبرد. از قضا خاصیت شعر این است که در دل خود یک موسیقی پنهان به نام “وزن” دارد. بدون عنصر وزن ، کمتر میتوان احساسات دیگران را برانگیخت.
اصولا انتظاری که انسان از قرار گرفتن کلمات و جملات در کنار هم دارد ، این است که بتواند آن را زمزمه کند. شوق به زمزمه و آوازخوانی در فرهنگ کشور ما از دیرباز در تمامی آئینها چه برای بیان شادی چه برای بیان اندوه یا سایر حالات روحی کاملا مشهود بوده است. اصلا علت اینکه مردم شعر را بیشتر از نثر میخوانند همین طبیعت غریزی و تمایل ذاتی انسان به زمزمه و آوازخوانی به شکل چاوشخوانی در شادی یا نوحهسرایی در غم یا رجزخوانی هنگام جنگ و خشم است.
از طرفی حتی بیشتر کتابهای مقدس و ادعیه از همین خاصیتِ موزون بودن کلام برای ایجاد کشش و جاذبه در انسانها بهره جستهاند.
در ضمن کدام جملات یک رمان میتواند اندوه عمیق یک عاشق را اینطور پرافسون به مخاطب انتقال دهد؟
غم زمانه خورم؟ یا فراق یار کشم؟
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم؟
یا مثلا کدام نثر میتواند، ضرباهنگ تاثیرگذار این بیت را برای بیان عشق به وطن داشته باشد؟
اگر سر به سر، تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
شعر را از چه زمانی آغاز کردید؟ چه کسی را الگوی خود قرار دادید؟ بین شعر و پزشکی چه اشتراکاتی میبینید؟
الگوی من در شعر تمام شاعرانی بودند که به رسالت انسانی و اجتماعی خودشان پایبند بودند و با تفکری نقادانه نسبت به محیط و اجتماع و صاحبان زر و زور در زمانهی خود شعر میسرودند. شاعرانی که شاعر دل مردمشان بودند نه شاعر دل خودشان …
شاعرانی که در طول تاریخ در کنار مردم ایستاده اند و اندیشههایشان همسو با دغدغههای مردمشان بوده نه شاعرانی که مواضعشان در تقابل با مردم و در راستای عافیتطلبی بوده. این است که همواره شعرهای فرخی یزدی، مهدی اخوان ثالث، حسین منزوی، هوشنگ ابتهاج و سیمین بهبهانی را دوستتر داشتهام…
من در دوران کودکی یکی دو شعر کودکانه سروده بودم. آن زمان مادرم صدای مرا روی نوار کاست ضبط کرده بودند تا شعرم را فراموش نکنم. بعدها در حوالی سیزده سالگی شروع به نوشتن چهارپاره و بعد از آن غزل کردم.
همانطور که پزشکی نگاه تشخیصی به دردهای جسمی دارد و در فکر مرهمگذاری بر آلام جسمی انسانهاست، شعر نیز نگاهی تشخیصی به دردهای اجتماعی و روحی بشر دارد و میتواند همواره در طول تاریخ در حکم مرهم عمل کند.
درباره کتاب های تان بگویید کتاب ماهیها هم تشنه میشوند چه خصوصیت منحصر به فردی داشت؟
کتاب اول من، با نام “جای کسی خالیست” در سال ۸۶ از طریق انتشارات نغمهی زندگی به چاپ رسید و دربرگیرندهی چهارپارهها و غزلهاییست که بین سالهای ۷۸ تا ۸۶ سروده شدند و مثل اغلب شاعران، صادقانه اعتراف میکنم که از انتشار این کتاب پشیمانم اما همچنان شعرهایش را از جان و دل، دوست دارم.
کتاب دوم با نام “ماهیها هم تشنه میشوند” انتخاب معدود و محدودیست از بین غزلهایی که من در فاصلهی سالهای ۸۶ (یعنی پس از انتشار کتاب اولم) تا سال ۹۴ سرودهام. قطعا حوادث و رویدادهای آن برهه از تاریخ در شکلگیری غزلهای این کتاب نقش بسزایی داشته است.
کتاب ماهیها هم تشنه میشوند خصوصیت خاصی ندارد ولی در کل از نظر من، شاعران به دو گروه تقسیم میشوند: اول گروهی که در بندِ “چگونه” سرودن هستند دوم گروهی که در بندِ “چه” سرودن هستند! من متعلق به دستهی دوم هستم. در این کتاب هم سعی کردهام معناگرا باشم تا زبانمحور … ضمن اینکه تمام تلاشم را کرده ام تا روایتگر زندگی شخصی خودم نباشم. پیروزیها و شکستهای عاطفی و اجتماعی خودم را محور اصلی مضامین قرار ندهم بلکه روایتگر داستان مردمان همعصر خویش باشم و در عین حال با فاصله گرفتن از انفعالی ناامیدانه و دست و پا زدنهای مایوسانه، همواره شعری پرتپش و کوبنده و هیجانانگیز در جهت بیان دغدغههای مردم و اجتماع داشته باشم.
از طرفی در کتاب ماهیها هم تشنه میشوند پانویسهای زیادی وجود دارد که مخاطب را به خواندن واقعهای تاریخی یا شناخت شخصیتی خاص دعوت میکند. با این کار تلاش کردهام مخاطب را به سمت تحقیق و تفحص و مطالعهی بیشتر سوق دهم.
در نهایت رسالت خود را در این دیدهام که اشعار کتابم حامل پیامهای خاص و واضح و روشنی برای مخاطب باشد که به سادگی آنها را درک کند.
عدهای معتقدند دیگر زمان استفاده از اسطوره در شعر گذشته است شما چه فکر می کنید؟
استفاده از اسطوره در شعر به دو دلیل زمان نمیشناسد.
یکی اینکه در طول تاریخ هر زمانی که شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه به سمت استبداد و اختناق و سرکوب آزادیخواهان و مبارزان رفته، شاعران جانب احتیاط و مصلحت را در بیان عقاید و اندیشه رعایت کرده و از اسطورهها در شعر نمادین و سمبلیک یاری گرفتهاند.
دیگر اینکه اسطورهها در فرهنگ یک کشور به زبانی مشترک میمانند که نیاز به ترجمه ندارند. توسط همهی اقوام ترک و لر و کرد و گیلک و … به سادگی فهمیده و درک میشوند. مثلا وقتی ما از آرش صحبت میکنیم یا وقتی از کاوه و فریدون و ضحاک و شغاد و سیاوش، سخن میگوییم، مخاطب ما از هر قوم و نژادی در ایران منظور ما را به صراحت درمییابد و این یک نقطهی مثبت است.
بنابراین گمان نمیکنم با توجه به شرایط اجتماعی امروز زمان استفاده از اسطورهها در شعر منقضی شده باشد.
نوآوری در شعر را چگونه تعریف می کنید دیدگاهتان نسبت به نوآوری شاعران امروز چیست؟
این سئوال ، سئوال چالش برانگیزیست. اما من نظر شخصی خودم را بیان میکنم. تصور من این است که نگاه شاعرانه داشتن با شعر سرودن بسیار متفاوت است. حتی یک نقاش یا یک موسیقیدان یا یک مجسمهساز یا یک فیلمساز هم میتواند در آثارش نگاهی شاعرانه داشته باشد… اما اثری که خلق کرده قطعا شعر نیست! شعر یک هنر مجزاست. ما اگر قرار است در شعر نوآوری کنیم فقط میتوانیم در چارچوب شناخته شدهی این هنر اقدام کنیم. چنانچه خارج از این چهارچوب اقدام کنیم شعری نسرودهایم. شعر مثل بازی فوتبال است. بازی فوتبال یک مستطیل با ابعاد مشخص دارد. چیزی که خارج از مستطیل سبز اتفاق بیفتد خارج از بازیست.
اما متاسفانه در دنیای امروز توهمی فراگیر به نام ” نوآوری” بر تمام شاخههای هنر از جمله شعر، سایه افکنده که قربانی نهایی آن خود هنر و مخاطبین هنر هستند. بعضی افراد به گمان اینکه هنر یک ابزار صنعتیست تلاش میکنند با اختراعات مدرن، بهتر و کارآمدتر از گذشته عمل کنند. از لحاظ این افراد واژهی “کلاسیک” یعنی قدیمی و کهنه و از رده خارج… و تصور میکنند چنانکه در صنعت و تکنولوژی ابزارهای قدیمی دیگر به کار نمیآیند پس در عرصهی فرهنگ و هنر نیز چنین است. در نتیجه تمام میراث عظیم شعر فارسی و پیشینهی زبانی و فرهنگی آن باید کنار گذاشته شود و حتی اساطیر و نمادهای آن فرهنگ به نفع اساطیر جهانی کنار بروند تا شعر مدرن شود و در جهان امروز به کار بیاید! این افراد به اسم ساختارشکنی نوعی شلختگی و آشفتگی و عدم تناسب و به هم ریختگی در نظام موسیقیایی ایجاد کرده و حتی رسایی معنای شعر را به هم میزنند ، کلمات محاورهای را جایگزین کلمات فاخر میکنند و آن را به نام نوآوری و شعر مدرن به خورد مخاطب میدهند غافل از اینکه که یک عروسکساز، هرگز مجسمهساز تلقی نمیشود!
نظر شما درباره شاعرانی که به وضعیت جامعه کاری ندارند و گفته می شود فقط شاعران عاشقانه سرا هستندچیست؟
هر شاعری باید دغدغه اجتماعی و سیاسی داشته باشد؟ باید در این خصوص شعر بگوید؟ چه لزومی هست؟ اگر بلی ،این مفهوم هنر برای هنر را زیر سوال میبرد! یعنی شما به هنر متعهد معتقدید! پس تعهد شاعران دیگر به جناح های دیگر سیاسی را چطور نقد میکنید؟ با روح دموکراسی در تضاد نیست؟
ببینید تخصص آدمها الزاما ارتباطی به تعهد آنها ندارد. در همین دوران پاندمی کرونا ما پزشکان و پرستاران متبحری داشتیم که جانشان را برداشتند و گریختند و کنج عافیت طلبیدند. در کنار آنها پزشکان و پرستاران متخصص و متبحر دیگری داشتیم که علاوه بر عنصر تبحر، عنصر تعهد را نیز داشتند و تا آخرین نفس پای تعهداتشان ایستادند… شاید گروه اول لذت بیشتری از زندگی برده باشند، سرمایهی بیشتری اندوخته باشند، حتی خانوادههای خود را بیشتر خوشحال کرده باشند اما به نظر شما و سایر مردم پزشک خوب کدام است؟؟؟!!!!!
عرفان شرق، انسانها رو به دو گروه تقسیم میکند. انسان و انسان برتر … تعهد جزو ویژگیهای انسان برتر یا به عبارتی انسان رو به کمال است.
حق و باطل در اجتماع مرزهای مشخصی دارند.
مسئولیت یک شاعر مسئولیتی اجتماعیست! پس شاعر نمیتواند نسبت به وقوع حق و باطل در جامعه بیتفاوت باشد . شاعر جزو مردم همین جامعه است پس چهطور میتواند در نقش نظارهگری منفعل ظاهر شود؟
ضمنا شعر برای مردم سروده میشود نه برای دولتمردان و سیاستمداران! پس شاعران اصولا نباید به جناحهای سیاسی وابستگی داشته باشند بلکه باید در جناح مردم و در جبههی مردم بایستند نه در کنار صاحبان منصب و قدرت …
اصلا رسالت هنر چیست؟ جز نکوهش زشتی و ناپسندی…
و تقدیر و تحسین از زیبایی و راستی و درستی…
ضمن اینکه به قول آقای داریوش پیرنیاکان، ما نباید فراموش کنیم که سیاستمداران میهمانان تاریخاند و هنرمندان و نویسندگان و شاعران، میزبان تاریخ ….
گفتگو: فاطمه سادات طبایی