اختصاصی ترنم شعر/ جشنواره شعر فجر هرساله با حواشی و مشکلاتی همراه است. اخرین جشنواره شعر فجر قرن هم از این قائده مستثنی نبوده. حواشی امسال جشنواره به کتاب «ده و ده دقیقه و سی ثانیه» اثر کیانوش خانمحمدی رسید.
چندروز قبل از برگزاری اختتامیه در حالیکه گفته شد کتاب به مرحله نهایی و برگزیده شدن رسیده و رتبه اول را کسب کرده از سوی جشنواره این عنوان حذف و شورای داوری برای بار دوم به مشورت نشستند. پس از تایید دوباره، در روز اختتامیه زمان اعلام برگزیدگان بخش شعر نو در رده سنی بزرگسال، ناگهان ورق برگشت و هیچ کتابی به عنوان اثر برگزیده معرفی نشد و تنها یک کتاب شایسته تقدیر دانسته شد.
خان محمدی که در تالار وحدت حضور داشت در واکنش به این اتفاق معترض شد که متاسفانه هیچ کدام از اعضای برگزاری این جشنواره به این موضوع اعتنا نکرند. در پی این اتفاقات خانمحمدی با انتشار پستی در صفحه اینستاگرامش به شرحماجرا پرداخت.
به همین بهانه با کیانوش خان محمدی به گفتگو نشستیم تا از چند و چون اتفاقات اخیر بگوید؛
با توجه به شناختی که از کیانوش خانمحمدی داریم و با توجه به اینکه کتاب «ده و ده دقیقه و سی ثانیه» را نشر نگاه برای جشنواره شعر فجر فرستاده بود، چرا بعد از اعلام اسامی نامزدها از جشنواره انصراف ندادید؟
انصراف از یک جشنواره در حد یک استوری است. من در یک رقابت شعری شرکت می کنم و دوست دارم به حق خودم برسم. با وجود اختلاف نظری که ممکن است با داورها داشته باشم، آنها به این کتاب نگاه کردند و نامزدی کتاب اعلام شد. در موقعیتی که من بودم انصراف کار ساده ای بود و این همه دردسر نداشت اما اگر حقی از من ضایع شد و به سادگی از کنارش گذشتم اشتباه است!
در زمان بستن قرارداد این کتاب با نشر نگاه، تاکید کردم که کتاب من باید در تمامی رقابتها شرکت کند و طی هفت سال تلاش اثری تولید کردم که به آن میبالم. این کتاب حتی در فضای ناسالم هم ناگریز از دیده شدن است. من سال 93 هم این جایزه را بردهام. اما هیچکس حتی در خاطرش نیست.
در سال ۹۳ جشنواره سعی کرد متفاوتتر عمل کند. اما بازهم حواشی داشت.
من شاعرم و در رقابت شرکت میکنم. اگر حقم را دادند که این حق من بوده است. اگر حقم را ندادند تلاش می کنم بگیرم. مگر اینکه داورها نظر واقعیشان این باشد که کتاب فلانی از کتاب خان محمدی بهتر است! آنگاه من می پذیرم! این نیست که ادعا کنم کتاب من بهترین کتاب قرن است.
واکنش ها پس از انتشار پست اعتراضی تان چگونه بود؟
تقریبا همه واکنش ها مثبت بود. جز یکی دو مورد که واکنش منفی داشتند. عده ای معتقد بودند من برای دیده شدن دست به این کار زدم. اما کسانی که مرا میشناسند میدانند که هیچوقت در پی دیده شدن نبوده ام. کما اینکه این جایزه سالها پیش برای کتاب اولم به من داده شده است. پس نیازی به این کار نبود.
واکنش اهالی شعر چگونه بود؟
اهالی ادبیات معتقدند که این اتفاق نباید به این شکل میافتاد. چون به فضای ادبیات ما لطمه میزند. در واقع جشنواره شعر فجر به دلیل اتفاقات مشابه در سالهای پیشین، انرژی که باید بین اهالی ادبیات داشته باشد را از دست داده است. حتی افراد جدی ادبیات نیز به دلیل نداشتن جذابیت این موضوع سعی میکنند در مورد شعر فجر یا صحبت نکنند یا نسبت به آن گارد داشته باشند. در کل به نظر من فرقی نمی کند کجا و در چه شرایطی. وقتی جایی حقی ناحق میشود باید اعتراض کرد. چه در شعر چه در سینما چه در اجتماع و هر جای دیگر. من اگر به جای برخی از شاعران بودم نسبت به این موضوع سکوت نمیکردم. البته که حق دارند. آن ها نمیدانند که من چرا و طی چه فرایندی اینکار را کردم. نمی دانند که من چرا در تالار وحدت حضور پیدا کردم. من ده روز پیش از اعلام نامزدها متوجه شدم که قرار است این حق کشی اتفاق بیفتد و با توجه به روحیات خودم تصمیم گرفتم انصراف ندهم و در صورت تضییع حقم اعتراض کنم.
فکر میکنید واکنش های اهالی اجرایی جشنواره نسبت به اعتراض شما چگونه باشد؟
پیش بینی خاصی ندارم. گمان نمی کنم واکنش خاصی هم نشان بدهند. همان شب اختتامیه در محوطه تالار وحدت با دبیر علمی جشنواره صحبت کردم و او گفت همه تلاش خود را کرده اما نتیجه ای نداشته است. دبیر اجرایی جشنواره نیز تماس گرفت و پس از جلسه ای که گذاشته شد و دلجویی ها و عذرخواهی ها گفتندتلاش کرده اند جلوی این اتفاق را بگیرند. هرچند که گفتم اگر دغدغه شما ادبیات است و کتاب شعر را بررسی کردید، با چنین اتفاقاتی وقتی اختیارات چندانی ندارید، باید استعفا میدادید. اما مشخص شد که شرایط به شکلی نبود که بتوانند دخل و تصرفی در نتیجه داشته باشند.
با توجه به اینکه کتاب شما انتخاب شد و نظر داوران وتو شد، درباره استقلال نظر داوران چه می توان گفت؟عده ای میگویند اساسا باید انصراف می داد شما چرا انصراف ندادید؟
در پستی که منتشر کردم توضیح دادم من زمانی متوجه حضور کتابم در این جشنواره شدم که نامزد و حتی برگزیده شده بود و به فاصله ای بسیار کوتاه حتی خبردار شدم خط خورده. آن زمان هنوز هیچ چیز به صورت عمومی اعلام نشده بود که من بخواهم از آن انصراف دهم در واقع چیزی اعلام نشده بود که از آن انصراف دهم . بعلاوه دیگر ماجرای من کاملا متفاوت شده بود. چرا که خبر درز کرده بود که مرا خط زده اند و در چنین شرایطی با تحلیل های من دیگر انصراف بهترین کار نبود، اما چیزی که غم انگیز است این است که برخی ترجیح میدهند کار ساده تر را بکنند خب طبعتا نقد کردن تصمیم من خیلی ساده تر از نقد کردن تصمیم عوامل جشنواره است. خیلی ساده میگویند تقصیر خودش بوده و از کنار ماجرا رد می شوند.
مثالی عرض کنم: یک نفر خودرو بی کیفیتی را به دلایلی میخرد ممکن است اشتباه کرده باشد یا حتی ممکن است در شرایط او تصمیم درستی باشد
بعد به دلیل نقص سیستم خودرو این آدم آسیب می بیند. الان چون ماشین اشتباهی را خریده حق شکایت از خودروسازان را ندارد؟ طرف میخواهد راجع به حقش صحبت کند عده ای میگویند چرا آن ماشین را خریدی؟ او دلایلی داشته اما حتی اگر اشتباه کرده باشد موضوع اصلی سیستمترمز است.
مطالبه حق در برخی فرهنگ ها طبیعی و مهم و در برخی فرهنگ ها عجیب است. ما کدام هستم؟ پی اصل میرویم یا ظلمدیده را مقصر میکنیم تا نیاز نباشد حمایتی کنیم؟ علاوه بر این همین دوستان کتاب را نادیده گرفته اند. خیلی از همین عزیزان از شعر قطار یا دیوانه یا کلید و بادبادک و … لذت بردند. کتاب چاپ سوم است اما هنوز کسی راجع آن چیزی ننوشته است.
اتفاقا استفاده ابزاری کردن از انصراف خودش مقوله جداییست. کسانی بودند که پیش از اعلام رسمی، خبردار شدند من اول شدهام، با رندی انصراف دادند تا خود را جور دیگری جلوه دهند و نکته این انصراف این بود که ما عرصه را به جوانان میدهیم. حرفم این است که اگر نمی دانستی برگزیده کیست چرا گفتی عرصه را به جوانان می دهم؟ در حالی که دو سه نفر از نامزده ها از شما بزرگتر بودند. پس نباید موضوع را ساده دید. موضوع گاهی پیچیده است. من هم میتوانستم از انصراف سواستفاده کنم، اما ترجیح دادم صدا باشم. هر عملی باید با توجه به شرایط خودش و تمامی نکات و ابعادش بررسی شود . شرایط و ابعاد ماجرا برای من طوری بود که باید این مسیر را طی میکردم.
من حسابم با خودم پاک است. نه هرگز عکس هم نشینیام با بزرگی را منتشر کردهام که معتبر شوم نه از فاجعه ها به نفع شعر های مرتبطم استفاده کردهام. شعر قطار که معروف ترین شعر این کتاب است را برای جنگ اوکراین استوری کردند اما من استوری نکردم. چون نمی خواهم از فجایع اجتماعی استفاده کنم که شعرم دیده شود. بلکه برعکس وظیفه ی شعر من است که از فجایع پیشگیری کند باید فرمانده ای که قطار را خوانده نظرش راجع به جنگ متفاوت باشد نسب به فرمانده ای که آن را نخوانده است.
چرا هنوز نقدی بر این کتاب نوشته نشده؟
بعضی چیزها را نمیتوان نادیده گرفت. در شعر ونیز نوشته ام گاهی چیزی پیش چشمت می افتد میدانی کجا افتاده اما هرچه میگردی پیدا نمیشود. در واقع ما ارزشمندترین اشیا را به سادگی میتوانیم گم کنیم اما تلاش گم نمیشود.
من برای »ده و ده دقیقه و ۳۰ ثانیه« بسیار تلاش کردم. بی کم و کاست هفت سال! تلاشی که آغشته به هوش، مطالعه و توانایی من بوده است. این تلاش گم نمیشود. اگرچه بعضی دوست ندارند دیده شود.
دلیل این دوست نداشتن چیست؟
ما منتقد حرفه ای کم داریم. بیشتر دوستان منتقد خودشان هم دستی بر آتش شعر نوشتن دارند. که در میان آنها نیز جز چند نفر که خودشان را در نظر نمیگیرند ، مابقی سخت است که عادل باشند وقتی خودشان هم در رقابتند. فضای نقد نیز فضایی مهجور است. کسی که منتقد شعر باشد به کجا می رسد؟ چه درآمدی دارد ؟ به نظر من منتقد باید حمایت و درآمد داشته باشد. حتی خود من که شاعرم شغلم چیز دیگری است!
البته گاهی دوستی و تعارف هم دلیل دیگریست. منتقدی ممکن است مشغول کتابهای دوستان و اطرافیان خودش باشد. اما من حتی برخی از نزدیکانم کتابم را ندارند. در حالی که یک سال و نیم گذشته و سه چاپ رد شده. مخاطب همیشه مرا شرمنده کرده است. البته مخاطب شاید کلمه ی مناسبی نباشد دوستانی که مرا دوست دارند دستشان را میبوسم. همین دوستان بوده اند که همیشه به من انگیزه ی نوشتن داده اند.
پس معتقدید که مخاطب کتاب را دیده است اما اهل فن ندیده؟
نه اینطور هم نیست. از آنها چندان گله ندارم چون شاید کتاب را ندیده باشند اما مرا دیدند و از من گفته اند. اغلبشان به من لطف دارند و اگر بگویید سه شاعر سپیدسرا نام ببر اسمم را می آورند.
اما در حق کتاب کم لطفی کرده اند.
برنامه شما بعد از این اعتراض چیست؟ گویا قرار بر انتشار بیانیه از جانب شما بود که منصرف شدید.
من به دنبال جنجال و دیده شدن نیستم. تنها میخواهم صدایم به گوش دوستداران شعر برسد و بدانند در قبال ضایع شدن حق خودم سکوت نکردم. هرچند که این اتفاق با کمک رسانه ها و نقد و تحلیل هایی که انجام میشود، ادامه دار است و همین کافیست. بیانیه هم «فعلا» دست نگه داشتم و به شرح ماوقع بسنده کردم تا ببینم در آینده چه اتفاقی میافتد.
حرف آخر؟
حرف آخر اینکه اگر کتاب یک شاعر را ارزیابی میکنند، به پیج اینستاگرامش چه مربوط است و یا برعکس. این اتفاقات را جوانتر ها میبینند و نه تنها از چند جشنواره بلکه به کل از فضای شعر نا امید میشوند. و راهشان را کج میکنند. پس نباید چنین مسایلی اینقدر ساده تکرار شود. پیشنهاد میکنم تمام جشنواره های مختلف با هر رویکردی که هستند در اتاق شیشه ای داوری شوند. نظر هر داور به صورت آنلاین در سایتی نمایش داده شود و جلوی دخالت موضوعات غیر شعری در نتایج گرفته شود.
در نهایت از همه حمایت های دوستان دیده و نادیده ام تشکر میکنم من از شاهنامه آموخته ام گاهی مسیری که سخت تر است درست است و خوشحالم که اگر کاری کردهام بر لبه شرف و ازادی قدم برداشته ام و سرم بالاست.
گفتگو: محمدرضا داداشی آذر