اختصاصی ترنم شعر/ سعید کریمی به مناسبت زادروز ترانه سرای شهیر ایرانی، اردلان سرفراز یادداشتی نگاشته و آن را در اختیار ترنم شعر قرار داده است؛
«دههی سی و چهل، از پویاترین دورههای شعرِ معاصر و چه بسا مهمترین بیست سالِ تاریخِ ادبیاتِ ما باشد. اردلان سرفراز در این دوره رشد کرده و با توجه به سابقهی خانوادگی و ذوق و شوقی که داشته، این جریانها را گاه از نزدیک نیز رصد کرده است. ترانههای اردلان به لحاظِ سبکشناسی، بازتابِ این جریانهای ادبی در ترانه است. جریانِ شعرِ نیمایی، نئوکلاسیک و حتا شعرِ آزاد، ردِ همهی اینها را در ترانههای اردلان میتوان یافت.
اردلان یکی از مهمترین چهرههای جریانِ ترانهی نوین است ولی آثارش در قیاس با دو چهرهی مهم و شاخصِ این جریان: ایرج جنتی عطایی و شهیار قنبری تفاوتهای مهمی دارد:
چه آن روزگار و چه دورههای بعد، قیدی به این جریان ندارد و حتا پس از مهاجرت، ترانههای کلاسیکِ بیشتری مینویسد.
گرایش به شعرِ کلاسیک و عرفانی در ترانههای اردلان کاملاً مشهود است و از این حیث ترانههایش به آثارِ کسانی چون: معینی کرمانشاهی، بیژن ترقی، جهانبخش پازوکی و دیگر ترانهسرایان کلاسیک شباهت دارد.
اردلان تعلقِ خاطرِ خاصی به عرفان دارد و زیستِ خود را نیز در بسیاری از آثارش با ادبیاتی عرفانی بیان کرده. وی نگاهی عرفانی و آنجهانی به فرآیندِ خلقِ ترانه دارد که از این حیث نیز شبیهِ ترانهسرایانِ کلاسیک است.
اردلان از پُرکار ترین ترانهسراهای تاریخِ ماست. از این حیث همکاریِ او با خوانندگانِ پاپایرانی و بعضاً کوچهبازاری و در ادامه لوسآنجلسی بسیار پررنگ و مداوم است و آثارِ شاخصِ زیادی در همهی این جریانها دارد.
فراوانیِ آثارِ بزمی و بهاصطلاح رقصی و شادِ اردلان نشان از آن دارد که او خارج از برچسبزدنهای معمول، دیدی گسترده برای ترانه قائل است و آثارِ تفننی و سرگرمکننده را محترم و طبیعی میشمارد.
مهمترین امتیازِ ترانههای اردلان، وفورِ شاعرانگی در بیپیرایهترین تعریف است. این بیپیرایگی چنان است که بعضی مسائلِ زبانی و بلاغی و حتا سبکی، به نفعِ عاطفه، در آثارِ او کنار رفته است.
به جهتِ تأثیرگذاری در ترانهسراهای نسلهای بعد هم اردلان چهرهی بسیار شاخصی است. ردِ این تأثیر را (پر رنگ یا کمرنگ) بهراحتی در ترانههای چند تن از مهمترین و چهرههای ترانهی دههی هشتاد و نود میتوان دید.
شاعرانگی با بیپیرایهترین تعریف، در ترانههای اردلان موج میزند. آثارِ وی پُر است از نشیب و فرازهای زبانی و از این حیث نیز با ایرج و شهیار فرق دارد. جدا از تجربههای آغازین و پراکنده، هرگز این دو به دامانِ زیباییشناسیِ کلاسیک و ترانههای نسلهای پیشین بازنگشتند.
–
جدا از بیتوجهی (یا در مهربانانهترین تعریف: آسانگیری) به مسائلِ بلاغی و زبانی، در ترانههای او لحظههای نابِ شاعرانه و در خورِ تأملی میتوان یافت. برای نمونه در ترانهی معروفِ «ساقی» این ناهمگونیِ بلاغی به اوج میرسد. بیان، کلمات، تعابیر، همه از دلِ کلیشههای هزار سالهی شعرِ کلاسیک است. ساقی و خرابات و سبو و مِی و تزویر و محراب و در جغرافیایی از این دست ناگهان این سطر ظهور میکند:
«تو قهر کردی و قهرت مصیبت شد و بارید.»
این سطر کمترین ارتباطِ معنایی و بهویژه بلاغی را با کلِ اثر دارد و به تنهایی کامل است، شعری در این حد مینیمال. هر چیزی در حدِ نیاز و بیرحمانه مؤجز. باقیِ ترانه همان خمریّاتِ همیشگی با کمترین نوآوریست ولی در این سطر همهی اون کلیشهها فراموش شده و یک جهانِ تازه عرضه شده.
«بارانِ مصیبت» پیش از این در زبانِ فارسی وجود داشته، ولی کاربردِ آن به شکلِ فعلی و شاعرانه، کمنظیر است، آن هم چنین سهل و ممتنع که به رغمِ انتزاعی بودن، برای مخاطبِ عام نیز قابلِ پذیرش و لذت است.
دمِ شما گرم آقای اردلان سرفرازِ عزیز»
سعید کریمی
24 تیرِ 1401