پله ها در پیش رویم…
پله ها در پیش رویم ، یک به یک دیوار شدزیر هر سقفی که رفتم ، بر سرم آوار شد خرق عادت کردم اما بر علیه خویشتن تا به گرد گردنم پیچد ، عصایم مار شداژدهای خفتهای بود ، آن زمین استوارزیر پایم ناگه از خواب قرون ، بیدار شدمرغ دستآموز خوشخوان ...