مریم عباسی در یادداشت هفته؛

شمس آقاجانی دوستی بی‌ریایی با کلمات داشت

کد خبر :‌ 1071
کد خبر :‌ 1071

اختصاصی ترنم شعر/ مریم عباسی شاعر و منتقد، خالق مجموعه آثاری چون «کافه گرد»، «الواح یخی»، «چهلستون» و… یادداشتی به مناسبت درگذشت شمس آقاجانی نگاشته و آن را در اختیار ترنم شعر قرار داده است که در ذیل می‌خوانید:

شاعر که نه 
دردهای سنگینیم 
آنقدر که با مرگ هم آسمانی نمی‌شویم 

برای من که یکبار هم ایشان را از نزدیک ندیده‌ام نوشتن از فضای شعری‌شان هم سخت است هم آسان؛ چرا که کمتر درگیر تعارف و تعصب می‌شوم. شاگرد براهنی بودن در یک کلمه یعنی ساختارشکن. یعنی هنجار خود را داشتن و هویت مستقل شعر ایشان در همه چیز متفاوت است.
چرا مثال بزنم؟ به کتاب هایش رجوع کنید تا من سلیقه‌ام را تحمیل نکنم. نیاز روزگار ما خوانش آثار پیشکسوت‌هاست، نه مترصد بودن عزایی و بزرگداشتی که بارقه‌ی تشریفاتش بیش از بار ارزشی، هنری آن باشد.
هر شاعری که به صلاحیت تاریخی و اجتماعی رسیده است، بخشی از هویت شعر معاصر را یدک می کشد. دریغ که نخبه‌کشی در عرصه‌ی فرهنگ با بیگانگی‌های نسلی به طور خودکار محقق می‌شود. کمتر پیش می‌آید نامی از شاعری در محفلی عنوان شود و حرف گزنده‌ای از انکار و تخریب و… در پی‌اش به گوش نرسد، حال آن شاعر در زمره‌ی برترین‌ها باشد یا نباشد.
تاختن و تخریب، نشانه‌ی سرخوردگی‌ها و نادیده فرض شدن‌هاست. قصدم گشودن سفره‌ی دل و شکوائیه‌نویسی نیست اما در حد تلنگری از روی وظیفه گاهی لازم است نکاتی را گوشزد کرد.
بگذریم و آمین گوی دعای عاقبت بخیری برای یکدیگر باشیم.

فراز و فرود شعر پسانیمایی وضع روشن قابل رجوعی ندارد اما نمایندگان خودخوانده، فراوان دارد که بسیاری از همین دوستان و نادوستان، شعر نیمایی را طلیعه و افولی مشمول تاریخ می‌دانند که بنده ابدا چنین تعریف و تصوری ندارم. هر سمت شعر معاصر را بنگریم جزیره‌هایی با پرچم‌های رسمی می‌بینیم که نمی‌شود با قطعیت گفت یک فاجعه طبیعی یا یک روال عادی از سبک زندگی است؟
البته رسانه‌ها هم بیکار نیستند، مدیریت افکار عمومی و خط و رسم دادن به هنر و هنرمند کمترین کار رسانه‌هاست. با تمام پراکندگی‌ها، زاویه‌های خودی و بیخودی و دیوارکشی‌های مرسوم، در مجموع نونویس‌های معاصر و نواندیشان در چند نکته با هم به اشتراک می‌رسند. از موضوعات متنوع فردی بگیرید تا بافت تغزلی و گاه گداری تمرکز اجتماعی نویسی، گاهی هم گریز‌ زدن به عرفان از نوع فانتزی‌اش.
بگذاریم و بگذریم.
شمس آقاجانی، شاعر بود و شاعرانه زیست. چاره‌ی دیگری هم نداشت چون خودت که باشی مجبوری خودت را زندگی کنی. در نهایت مرگ شاعر، پایان او نیست. هر شاعر یک امکان برای دیگرگونه دیدن زندگی است؛ آنهم در فضای مه آلود معاصر که هنر و هنرمند ابزارهای منفعل رسانه پنداشته می‌شوند و از آنجا که برکنار ماندن به منزله آسیب دیدن نیست چه بهتر کمتر بخوانیم و بنویسیم اما بهتر و بیشتر فکر کنیم تا حال مساعدتری برای روبارویی با بدحالی های روزگارمان داشته باشیم.
اگر بخواهم دریافتم را از طرز شمس آقاجانی در شعر، ساده و صریح بگویم، زبان خودش را داشت اما تجربه چند جور نویسی‌اش ما را به طرز واحدی از قلمش نمی‌رساند که اشکالی هم ندارد. احاطه، تنوع هم در پی دارد. بیشتر دلبسته فرم زبانی بود.
او می دانست هر اتفاقی در آغاز و پایانش به زبان می‌رسد. زبانی که نزدیک‌ترین دوستانش کلمات هستند. شمس دوستی بی‌ریایی با کلمات داشت. تعصبی هم روی فاصله گرفتن از اصطلاحات زبانی خانه و خیابان نداشت. 

یکی از شعرهایم را  ( از کتاب بند باز مست _ در دست انتشار ) به یادش که مناسب حال رفتگان و ماندگان شهر خیال است برایتان زمزمه می‌کنم. 

شاعر که نه 
دردهای سنگینیم 
آنقدر که با مرگ هم آسمانی نمی شویم…

مریم عباسی/ شهریور 1402

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه های ترنم شعر

پست های مرتبط

0:00
0:00
آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
زمان بازگشایی قفل : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟