هدی احمدی به نقد روانکاوانه ادبیات می پردازد:

نگاه روانکاوانه به اشعار امروز کشور

کد خبر :‌ 402
کد خبر :‌ 402

اختصاصی ترنم شعر/ باتوجه به اهمیت حوزه شعر و ترانه و مخاطبان بی شماری که این حوزه دارد، بحث روانشناسی و روانکاوی شعر و مخاطب بسیار حائز اهمیت است.
ترنم شعر طی بررسی ها و مشاوره های بسیار با اساتید این حوزه، تصمیم به ایجاد بخش جدیدی در این پایگاه خبری گرفته و سلسله گفتاری تحت عنوان « نقد روانکاوانه ی ادبیات » را آغاز کرده است.
دکتر هدی احمدی، شاعر، روانکاو و پژوهشگر در این بخش با ترنم شعر همراه شده و دومین قسمت از سلسله گفتار نقد روانکاوانه ادبیات را آغاز کرده است:
 
در جلسه ی قبلی تعریفی از اثر ادبی قوی ارائه دادیم و سپس به توضیحی مقدماتی در مورد چیستی و چرایی نقد روانکانه ی اثر پرداختیم که زین پس هر جلسه گامی در تبیین نظری نقد روانکاوانه پیش می رویم و نیز به نقد روانکاوانه ی یک نمونه شعر از شاعران خوب کشور خواهیم پرداخت.

در این جلسه ابتدا به اختصار و با زبانی قابل درک برای عموم در پاسخ به این پرسش سخن می کنم که “انتخاب نظریات روانشناسی و فلسفی ای که از زاویه دیدشان به شعر ها خواهم پرداخت  چگونه انجام می شود؟”

 متاسفانه خیلی از مقالات و متونی که به اسم نقد روانکاوانه میبینم بسیار سخیف نگاشته شده اند و محدود به شناخت چند کلیشه ی ساده از مباحث نظریات روانشناختی هستند و اما برعکس هم در مقابل این سهل انگاری ها افرادی را داریم که از طرف دیگر بام افتاده اند و منتقدین را نقد میکنند که مثلا چرا از لکان میگویید در حالیکه او دیگر قدیمی شده و چرا از  دیدگاه  روانشناسی تحلیل میکند در حالیکه باید عمیق تر و فلسفی به شعر نگاه شود و…. . این در حالیست که حتی پیشرو ترین منتقدین بزرگ جهان هم برای مثال نقد شعر از دید لکان را عبث نمیداند و یا روانشناسی را جدای از فلسفه نمیخواند و… .

خلاصه کلام اینکه به اعتقاد بنده در نقد روانکاوانه خوبست که منتقد با اطلاعات کافی از انواع نظریات روانشناسی و مکاتبات فلسفی به شعر نگاه کند و هر کجایش را با آن تفسیری که هماهنگی بیشتری دارد تحلیل کند چراکه خود شاعر نیز موقع سرودن بر اساس نظریه ی خاصی شعر نمیگوید بلکه لختی از کل جهانبینی اش را به خونِ قلم منتقل میکند .محتوا و حتی بیان و جسم شعر هر دو معنایی در خود مستتر دارند حال در ادامه با نگاهی ادبی و فلسفی و روانشناسی به تحلیل و نقد مختصر برای یک نمونه شعر از شاعر خوب معاصر ،علیرضا عباسی می پردازم؛

 تنهایی یک نفر
نشست
کنار تنهایی یک نفر دیگر
بعد تنهایی دیگری
رفت کنار تنهایی دیگری
تنهایی دیگری ، کنار تنهایی دیگری
دنیا پر شد ازتنهایی های کنار هم
که می نشینند
راه می روند
و گاهی یکدیگر را می بوسند

این شعر به وضوح اندیشه محور است و علنا تکیه بر دانش خوب شاعر در حیطه انسان شناسی دارد. عباسی در شعر های خوبش نشان داده که توان بیان واژگانی زیبا تر هم دارد ولی این یک نمونه از اشعارش است که ساده ترین شکل جسمانی بیان را برایش در نظر گرفته اما من در این مقال به بعد معنایی و مفهومی شعر می پردازم و البته ابتکاراتی برای وصف به کار گرفته شده که چه از نظر ادبی و چه از نظر روانکاوانه به این نگاه ابتکاری هم خواهم پرداخت .

در این شعر انسان مدرن که میداند تامین کامل خلاء موجود در روان یک انسان با فقط یک انسان دیگر ممکن نیست ولی عشق وجود دارد و امید عشق ورزی ، نه غلبه بلکه لااقل کاستن بار تنهایی بشری است.

او در ابتکاری شاعرانه اما معنادارشعر را به یک واحد تنهایی آغاز میکند که به نفر دوم می پیوند و حس میکنیم که در پی در آمدن از شکل تنهایی محض است اما یکی از برداشت ها از چنین رویدادی تصور کهن الگوی یونگی”خدا” است که بنا به  تصورات دیرینه بشر او تنهایی محض بود و انسان را آفرید تا از تنهایی درآید اما خود این مخلوق هم روح خدایش راداشت و لذا ذاتا همچو او تنها بود بعد میبینیم که زنجیره وار این روند ادامه پیدا میکند و هر انسان حلقه ی دیگری است که به این شبکه افزوده می شود .

ضمن اینکه از طرفی وقتی به جای خرد انسان ها ، تنهایی ها را میبینم که جاندار پنداشته شده و با هم ارتباط میگیرند گویی شاعر عینکی ماوراء الطبیعه داشته و ما را هم به دیدگاهش دعوت میکند و گویی از نگاه  او چیزی به مانند عالم مثُل افلاطون را میبینم که اصل ماجرا در آن پیداست و دنیای انسان ها سایه ای از آن دنیای حقیقی هستند.

اصل ماجرای حیات انسانی رامی بینم که تنهایی های مجرد هستند که در کنار هم قرار میگیرند تا حس کنند دیگر تنها نیستند هر چند هنوز ذاتا “تنهایی” هستند . شاعر اینکه لاجرم بودن تنهایی را هویدا و تشریح میکند اما عشق را نمی کوبد و با هم نشستن و برخاستن و گاهی بوسیدن به باریکه نور و امید می ماند هر چند واهی اینجا مابه وضوح لحظه عالم واقع لاکان را مشاهده میکنیم انسان با تلخی های پرسش های بی جوابش روبرو شده و با نداشتن ها و یاد  دنیای کیفی گلاسر می افتیم که اتاقی در ذهن است کاملا خصوصی و محرمانه ،هرچندعکس هایی از لحظات دلخواهمان را به دیوار آویخته ایم اما اساسا کسی آنجا سکونت  ندارد جز من یا نهاد.


«پایان بخش دوم»

هدی احمدی
شاعر و روانکاو و پژوهشگر


بخش اول این درس گفتار را با عنوان « در کدام عصریم و از چه می‌خواهیم سخن بگوییم؟ » را از اینجا بخوانید. 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه های ترنم شعر

پست های مرتبط

0:00
0:00
آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
زمان بازگشایی قفل : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟