یادداشتی از سیدضیاءالدین شفیعی

سردیس قیصر را که دزدید؟

کد خبر :‌ 128
کد خبر :‌ 128

امروز که خبر آمد «سردیس قیصر امین‌پور به سرقت رفت» فرصت مناسبی دست داد که به التزام بیت بالا از حضرت بیدل بگویم «متاع» دزدیده شده قابل ردیابی است اما دریغ اگر «کاروان» دزدیده شود!

 روز یکشنبه سوم شهریور ۱۳۹۸ خبری در رسانه‌ها منتشر شد مبنی بر سرقت سردیس زنده‌یاد قیصر امین‌پور در بلوار سعادت‌آباد تهران. این رخداد واکنش‌های مختلفی را در رسانه‌های رسمی و فضای مجازی باعث شد. همین مناسبت نیز سیدضیاءالدین شفیعی، از شاعران و منتقدان مطرح معاصر یادداشتی را برای مهر ارسال کرد. در این یادداشت اشاره شده که سرقت سردیس زنده‌یاد امین پور در مقابل «چیز»های مجعولی که در این سال‌های به او نسبت داده‌اند، اتفاق خاصی به حساب نمی‌آید. این یادداشت را در ادامه بخوانید:
 

«دل ز ضبطِ آرزو خون شد، من از ضبطِ نفس 
او متاع کاروان من کاروان دزدیده‌ام 

امروز که خبر آمد «سردیس قیصر امین‌پور به سرقت رفت» و پیامد آن عارف و عامی به آه و فغان افتادند که آی دزد فرصت مناسبی دست داد که به التزام بیت بالا از حضرت بیدل بگویم «متاع» دزدیده شده قابل ردیابی و حتی باز گرداندن است اما دریغ اگر «کاروان» دزدیده شود! آن کاروان که می‌دانم و می‌دانید، خویشتن‌داری و مروت و جوانمردی و عدل بود که قیصر نیز از پی همین کاروان می‌دوید.

راستی در همین بازار مکاره‌ی مجازی اگر نام قیصر را جست‌وجو کنید او را به کدام اثرش _ قبل از«در کوچه‌ی آفتاب»، «دستور زبان عشق»، «گل‌ها همه آفتابگردانند» و…_ بیشتر می‌شناساند؟ جز به فجیع‌ترین شکل ممکن و با ارجاع دادن‌مان به متن مجعولی با این سطرهای آغازین:

«گاهی گمان نمی‌کنی ولی خوب می‌شود
گاهی نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود
گاهی بساط عیش خودش جور می‌شود
گاهی دگر تهیه بدستور می‌شود»

متنی که با دانشی کودکانه حتی مجعول بودن آن واضح است.


این متن را نخستین بار کدام ناجوانمردی سرهم کرد و با «دزدیدن حیثیت قیصر» و سنجاق کردن آن به این کلمات مشوش راهی بازار سطحی و لبریز از غفلت و خواب‌آلودگی مجازی و رسانه‌ای کرد؟ چرا شاعران در مواجهه با چنین ستمی گریبان ندریدند و به میدان نیامدند و پیش از انتشار این ویروس در تمام فضاهای مجازی و رسانه‌ای و حتی مکتوب، «دزد»اش را به رسوایی متنبه نکردند؟
 

از آن تلخ‌تر خوشنویسانی که این مجعول را نوشتند و طراحان و گرافیستان و انیماتورهایی که بر پایه‌ی همین متن مجعول طراحی و انیمیشن ساختند و آهنگسازان و گویندگان و… و صدها صاحب هنر دیگر که باز بر پایه‌ی همین متن مجعول خواندند و ساختند و پرداختند و این قطار بر همان ریل واژگون، سال‌هاست که رفته و همچنان می‌رود!
 

کجایند کفن‌پوشان و غیرتمندان قلابی امروز که «کاروان دزدیده شده» را ببینند و دست از فریاد بر سر «متاع دزد برده» بدارند؟
 

جز این نیز بر قیصر و هم‌چون اوهایی «دزدان و رندانی» حمله برده‌اند و کاروان و کاروانسالار را یک‌جا چپاول کرده‌اند، هان که از یاد مبریم و مبرید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه های ترنم شعر

پست های مرتبط

0:00
0:00
آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
زمان بازگشایی قفل : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟