اختصاصی ترنم شعر/ اکبر اکسیر شاعر و منتقد روزگار ما در یادداشتی به معرفی مجموعه شعر «یورتمه در دشت دلتنگی» اثر محسن حسینخانی پرداخته و آن را در اختیار ترنم شعر قرار داده است که در ذیل میخوانید؛
شاعران بزرگ مردهاند، شاعران جوان نیز جوانمرگ شدهاند. هر سنگی را که بلند کنی شاعرِ جوانِ ناکامی سر بلند میکند و با آروارهای شکسته و گلویی پاره پاره ناله سر میدهد:
نفرین بر شما بزرگان که شعر مرا نخواندید، سطری در مورد شعرهایم ننوشتید، از ما فقط تواضع، سلام، احترام و نوچگی خواستید. در شبهای شعرِ جوانان شاعر حاضر نشدید. ما را فقط ستایشگران نام خود خواستید و بس. ما نسل خاکستر، شما را نخواهیم بخشید. ای شاعران بزرگ! در هیچ مجلسی نامی از ما نبردید. ای منتقدین صنایع سنگین! در هیچ کتابی نامی از ما نبردید. هزاران مجموعه پشت سر هم چاپ و منتشر کردیم. هزاران بار تحقیر شدیم، کتاب فرستادیم، حتی ورق نزدید. هر جا نشستید از بحران مخاطب و شعر و شاعر خوب حرف زدید. حال مردهاید و رفتهاید و شعر جوان بایسته و آزانگیز به راه خود ادامه میدهد.
بیمنت بزرگان حرفهایی میزند چه در غزل چه در شعر نو که راهیان حافظ و نیمایوشیج را انگشت به دهان میگذارد. شعر از مرکزیت تهران خارج شده است و شعر خوب در دورافتاده ترین دهات سیستان بلوچستان، لرستان و خوزستان، اردبیل و آذربایجان، خراسان شمال و جنوب و مرکزی، ایلام و کرمانشاه در حال بالیدن است.
باش تا صبح دولتت بدمد/کین هنوز از نتایج سحر است
محسن حسینخانی یکی از شاعران جوان کرمانشاه است با چندین مجموعه از شعر خوب امروز
شعرهایی شعلهور از شعور و شیدایی و من مبهوت این همه زیبایی قلم حسینخانی
در کارگاه حافظ موسوی و در موسسه کارنامه چند صباحی شاگردی کرده، راه و رسم شعر ساده و روان را آموخته اما به صنف فتوکپی و زیراکس و تکثیر گلخانهای تن نداده است. شعرهایش را که میخوانی در حیرتی شگرف فرو میروی که چرا نهادهای ادبی ایران به تشویق متولد 67 ما نپرداختهاند و جامعه ادبی ایران در کشف و معرفی آن تاخیر داشته است. در مجموعهی یورتمه در دشت دلتنگی رگههایی درخشان از شعر ناب به معنای عام نهفته است که اگر کوتاه تر بودند عالیترین شعر فرانو محسوب می شدند.
– غریبند در عراق/ غریبند در سوریه/ غریبند در ترکیه/…/ای شیرکو/کاش لااقل لقب تو بی کس نبود
این مجموعه شامل دو دفتر است: کاج های بیفصل و پروانههای سفید
حسینخانی در این مجموعه بدون پرداختن به ترویج سالنهای آرایش و زیبایی و تولید فلهای شعر از دوم شخص مفرد مونث مفلوک به گزارش دردهای امروزی انسان امروز پرداخته از رنجی که میبریم. از لحظههای اثیری اندیشههای بکر با زبانی نرم و ساده، عینی و غیر مترقبه ما را به جزئیات زندگی میکشاند و از کلان روایتها دور میسازد. شعر او بالاتر از سن شاعر دیده میشود. دقت در کشف سوژههای دلنشین قدرت هنرنمایی محسن حسینخانی را اعلام میکند.
-فصل ها تکرار میشوند/ما تکراری/ و فراموش شدهاند بیشتر درس ها/ از جغرافی، آب و هوای خشک/ از تاریخ ترس حملهی مغولها…
-حتما رویای باران در سر نداشته این گیاه تلخ/ که جوشانده میشود/ما حتما به جهنم خواهیم رفت /به گناه فراموش کردن شیرینی زندگی
-خرگوشی در سفیدی خود میدود
-یک روز پدر/ رویای دویدن بر اسب را/با درختی که به خانه آورده بود/برایم تراشید/سوار شدم/دویدم تا جنگل، تا دریا/یک روز کودکیام از اسب افتاد/ اسب گریخت/ کودکی ام تیر خلاص خورد
-قناری در قفس خواند/درخت صدایش را به یاد سپرد/سالها بعد/درخت تاری شده بود در کنسرت تصنیف مرغ سحر
-عرقی سرد دست برنمیدارد از پیشانی ام/ و تنم می لرزد/ مثل پدری که /از ترس آمدن دشمن به خانه/آخرین گلوله را برای دخترش نگه داشته
-ما دو شمع بودیم در یک بسته/ تو از جشن تولدی سردرآوردی/ با آرزویی از سوختن نجات پیدا کردی/من را به قبرستان بردند و هرچه سرم اشک ریختند خاموش نشدم
محسن حسینخانی در دفتر دوم این مجموعه گهگاه به دوم شخص گیر داده و به تکرار هزار سال شعر فارسی پرداخته. از او میخواهم اگر سوژه های اجتماعی، دردهای مشترک انسانی، جنگ و انواع بیماریهای واگیر او را کفایت نمیکند به محیط زیست و انبوه سوژههایش بپردازد که سوژه جهانی و درد بزرگ بشریت است.
امیدوارم نگوید: نمیشود تو را کم کرد از شعر/گرسنه میمانند کلماتی که با تو خو گرفتهاند/به اشتباه میدوند و حسرت نبودنت را میکشند/سراب در بیابان عطش را بیشتر میکند/نمیشود گرفت ربنای شجریان را از رمضان / و تو را از شعر من
اکبر اکسیر / زمستان 1402