با غلامرضا طریقی و تجربه روایت نویسی؛

«رنجین کمان» روایت خارق العاده انسان‌های معمولی

کد خبر :‌ 859
کد خبر :‌ 859

اختصاصی ترنم شعر/ روایت نویسی معاصر در کشور ما با قلم یک شاعر شناخته‌شده سابقه طولانی ندارد. اما چندی‌ست که غلامرضا طریقی شاعر و ترانه سرا به سراغ نوشتن روایت‌هایی از انسان‌ها رفته تا پای مخاطب را به زندگی آن‌ها بکشاند. «رنجین‌کمان» عنوان کتاب روایت‌های طریقی در خصوص آدم‌هاست. به سراغ او رفتیم تا از تجربه روایت‌نویسی در «رنجین‌کمان» بگوید؛

از رنجین کمان بگویید.

‏سابقه روایت‌نویسی من مربوط به پنج یا شش سال پیش است. اولین بار در سفری بودم، دوستی گفت: در این سفر سیزده روزه روایت و گزارش‌هایی بنویسید تا در مجله منتشر کنیم.
پس از این موضوع، روایت هایی برای داستان شب و روایت‌هایی نیز برای مجله کرگدن و مجله داستان و نشر اطراف نوشتم. تا اینکه یک‌سال پیش نشر جام جم پیشنهاد چاپ همه این روایت‌ها را در قالب یک کتاب مستقل ارائه داد.
دوست نداشتم روایت‌های پراکنده‌ای که ربطی به‌هم ندارند، در یک کتاب کنار هم جمع شوند! ایده‌ای که داشتم راجع‌به «آدم‌ها» بود. چون روایت‌هایی که نوشته‌بودم آدم محور بود. خواستم با یک حال و هوا و با یک سیاق، راجع‌به آدم‌ها بنویسم!
اول در رابطه با ۲۸ شخص نوشتم و با مشورت مهدی قزلی 25 روایت تهیه شد.  روایت‌هایی درباره آدم‌های معمولی که سعی کردم در بعضی روایت‌ها اسمشان را تغییر دهم. همه این‌ها از دید یک شاعر است، که به زندگی آن‌ها نگاه کرده، وارد زندگی‌شان شده، با آن‌ها قدم‌زده، قصه‌شان را شنیده و درباره آن‌ها نوشته‌‌است.

این 25 نفر داستانشان را برایتان تعریف کردند و شما نوشتید؟

‏نه؛ من به طور اتفاقی وارد زندگی این آدم‌ها و متوجه خارق‌العاده بودن آن‌ شدم. خارق‌العاده، نه به این معنی که کار بزرگی کرده‌اند، بلکه آدم‌هایی که گاهی خیلی ساده از کنارشان عبور می‌‎کنیم، آدم‌هایی که گاهی در مترو، در صف پمپ‌بنزین یا هرجای دیگری می‌بینیم. وقتی بیشتر با آن ها گفت‌وگو می‌کنیم، متوجه می‌شویم که چه اتفاق عجیبی در زندگی آنان نهفته‌است. مثل اولین روایت که به اسم «تار یحیی» است. این روایت را از جایی آغاز کردم که خودم با آن آدم آشنا شدم، تا انتهای روایت، ماجرای آشنایی من است که در همان زمان رخ‌داده. اما در بعضی از روایت‌ها من با آدمی آشنا شدم که به گذشته‌اش رفتم و ماجرایی که بر او گذشته‌بود را روایت کردم.

تجربه روایت نویسی به این شکل چگونه بود؟ آن هم برای نشر یک رسانه؟

شرایط روایت‌هایی که برای نشریه می‌نویسید کاملا متفاوت است. شما مجبورید با تعداد کلمات محدودتری بنویسید و به جزئیات نمی‌پردازید. اما وقتی قرار است کتاب شود، باید بتوانید مخاطب را وارد این ماجرا کنید و بیرون ببرید. ماجراها نباید شبیه به هم باشند. باید مثل رشته تسبیح در پی هم و به دنبال هم باشد تا مخاطبی که کتاب را در دست می‌گیرد، بداند با چه چیزی مواجه است! در چند سال گذشته آدم‌ها را نوشته‌ام. من به عاشقانه‌سرایی شناخته می‌شوم اما در میانسالی دغدغه‌ام عوض شده‌است و در شعر هم درباره انسان‌های اطرافم نوشته‌ام. مثلاً غزل “کدام گنج می‌ارزد به رنج نقشه‌کشیدن” آدمی را دیدم با لباس‌های گچی که در مترو خوابش برده‌بود و از سرکار بر می‌گشت. آن غزل را برای او نوشتم.

اما ساحت شعر طوری‌است که باید از جز به کل برسم. نمادپردازی کنم. پس درباره آن آدم خاص صحبت نکردم. درباره کلیتی حرف زدم که شامل آن شخص هم می‌شود. همان تجربیات اینجا هم هست. با این تفاوت که دوربین را نزدیک بردم تا با جزئیات درباره آدم‌هایی که دارند کنار ما زندگی می‌کنند، بنویسم.

با توجه به این که شما شاعر شناخته شده‌ای هستید و از شما مجموعه شعرهایی چاپ شده اما این کتاب روایت است حس و حال یک شاعر از چاپ این کتاب چگونه است؟ 

‏این دو ساحت، با وجود این که در دایره‌ای به اسم ادبیات هستند، تفاوت‌های عمده‌ای با یکدیگر دارند. شاعرها به هر حال با کلمات گزیده، شعر می‌نویسند ولی کسی که روایت می‌نویسد، با فراغ بال هر تعداد کلمه‌ای که دلش می‌خواهد استخدام می‌کند. سعی می‌کند موضوع را با جزئیات پرورش دهد و به مخاطبانش عرضه کند. تفاوت دیگر در این است که ما در فواصل مختلف غزل می‌نویسیم، بعد این‌ها را کنار هم می‌گذاریم و به مجموعه شعر تبدیل می‌شود. اما وقتی با ساحت کتاب و حدود صد هزار کلمه مواجهیم، باید یک پروسه زمان‌بندی و برنامه‌ریزی داشته‌باشیم و در یک فضا و ذهنیت قرار بگیریم و حتی از آن خارج نشویم. چون ممکن است روحیات یا حتی زبان و فضا تغییر کند. گاهی باید پنچ شش ساعت بنویسید و دور بیندازید. مثلا زاویه دید را عوض کنید.
‏در کل پس از این تجربه، علاقه‌ام به نوشتن نثر خیلی بیشتر شد. به شدت دوست دارم این کار را تکرار کنم. شعر و روایت روی هم تاثیر زایشی دارند. حالا وقتی شعر می‌نویسم باید نثری هم بنویسم. 

با توجه به اینکه به تازگی به سرپرستی دفتر گسترش شعر و ادبیات خانه کتاب منصوب شدید، برنامه‌تان برای این نهاد چیست؟

سرپرستی‌ دفتر گسترش شعر و ادبیات داستانی به طور ناگهانی به بنده واگذار شد. من هم با تانی و تامل پذیرفتم. آن هم به دلیل زحماتی است که تا به حال کشیده‌شده و دوست نداشتم حاصل زحمات همکارانم از بین برود. اما من هنوز سرپرستم، مدیر آنجا نیستم. سرپرست یعنی اینکه فعلا شما از امور مراقبت می‌کنی تا بعد تصمیمی گرفته شود. مسأله در چنین شرایطی این گونه است که مثلا جایزه جلال تقویم دارد و باید برگزار شود و به دلیل تغییری که در دولت پیش آمده‌بود، جایزه از تقویمش عقب مانده‌بود. اولین کار من این است که جایزه را به هدفی که وجود دارد برسانم.
‏ضمن اینکه در موقعیتی که من مستقر شدم، دو هفته بعد، وزیر فرهنگ و ارشاد گفتند که بنیاد شعر و ادبیات داستانی باید مستقل شود چون در شان ادبیات نیست که در حد یک دفتر باشد. این نکته هم به هر حال باعث می‌شود که الان نتوانیم تصمیمی برای کاری بگیریم. فقط کارهای تقویمی را انجام می‌دهیم تا ببینیم در ماه‌های پیش رو چه تصمیمی گرفته می‌شود.

با توجه به این که نزدیک به بهمن ماه هستیم، وضعیت جشنواره شعر فجر چه می‌شود؟ دفتر گسترش شعر و ادبیات داستانی باید آن را برگزار کند یا خیر؟

این برنامه هم یک برنامه تقویمی است که باید بعد از جایزه جلال باید برگزار شود.

جایزه جدیدی هم برگزار می‌کنید؟

به جز جایزه جلال و فجر، جایزه پروین و ملک الشعرای بهار هم هست. اگر هم  بخواهیم بخشی را گسترش دهیم بخش مربوط به ادبیات خلاقه است و زحماتی که برای آموزش کشیده‌شده. برای دوستانی که دور از تهران هستند ما پیش‌تر کلاس حضوری داشتیم اما دوره مجازی هم برگزار کردیم. ما باید سهمی در معرفی شاعران دور افتاده کشور و سهمی در پرورش خلاقیت‌ها داشته‌باشیم. خدمات حمایتی از شاعران و نویسندگان باید باشد. شاعران از دفتر، توقع دارند که کنارشان باشد و کمکشان کند.

جلسات شعر هم که به قوت خود باقی است.

‏بله. فعلا که به صورت مجازی داریم، پس از کرونا هم حضوری و هم مجازی برگزار خواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه های ترنم شعر

پست های مرتبط

0:00
0:00
آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
زمان بازگشایی قفل : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟