اسماعیل امینی در یادداشت هفته؛

«عید در تبعید» روایتی تازه از اندوهان کهن

کد خبر :‌ 951
کد خبر :‌ 951

دکتر اسماعیل امینی در یادداشتی تازه به تحلیل و بررسی کتاب «عید در تبعید» سروده علیرضا رجبعلی‌زاده کاشانی پرداخته و آن را در اختیار ترنم شعر قرار داده است که در ذیل می‌خوانید:

«کتابی است فراهم آمده از شعرهای علیرضا رجبعلی‌زاده کاشانی با زبانی متمایز و تأمل‌برانگیز چندان که خوانندگان را به شگفتی برمی‌انگیزد؛ حتی خواننده‌ای چون من که تمام آثار پیشین این شاعر را خوانده‌ام.

جهان ممکنی که این شعرها با این زبان متمایز آفریده‌اند آشنا و مأنوس است اما تکراری و دست‌فرسود نیست. جهانی که پر است از تازگی و کشف، پر است از وضوح و ابهام دلالت‌ها و مثل همۀ شعرهای خوب پر از شناخته‌ها و ناشناخته‌هاست.

زبان شعرها، با فاصله گرفتن از زبان شتابزده و تهی‌دست رسانه‌ای، مخاطب را به تأمل در قابلیت‌های نحوی، گسترۀ واژگانی و پشتوانۀ‌ فرهنگی زبان فارسی فرامی‌خواند:
/ صبحِ فردا عابرانِ عادتِ هر روزه شاید باز
سکّه‌ای چیزی بیندازند
بر بساطِ خالیِ خاموشِ بی‌شمعی
لیک
عکس‌ها و مکث‌ها؛ جمعی
قصّه می سازند
وز حدیثِ نقشِ باقی‌مانده بر دیوار
گرم می‌دارند نعشِ تازه را بازار/

روایت شعرها گاهی از دنیای پیرامون‌مان آغاز می‌شود و راوی،خواننده را همراه کلمات خود به دنیای درون می‌برد:
/صبح شد؛

پلک‌ها گشود از هم
جنگلِ مه گرفتۀ در هم
مانده با خلوتش-خموش اما-
وحشتِ گرگ و میشِ بی‌هنگام
تا میانۀ روز
وآنچه می‌آیدش به گوش اما
شیونِ شادیِ شباویزان
چون هماره، هنوز.
جنگلِ مه گرفته را صبحی‌ست
زیرِ این پلکِ سنگی سنگین
دست و رو
باری
تا کجا شُست می‌تواند او
بر سرِ چشمه‌ای به خون رنگین؟…/

راوی شعرها از تاریخ، از اساطیر، از خبرهای روز و از هر چیزی و هر جایی که نشانی باشد از انسان، از شادی و اندوه، ازشوق و حسرت، از کامیابی و ناکامی، سخن می‌گوید و شعر می‌آفریند و با کلمات و تصاویر و تداعی‌هایش در زمان و مکان و در هستی تصرف می‌کند.

شعر می‌آفریند اما به بازی‌های و بازیچه‌هایی چون مضمون سازی و زبان بازی دل‌خوش نمی‌دارد. چنان که گویی در هر آنچه روایت می‌کند نیز چندان مایه‌ای از دل‌خوشی نمی‌یابد.

انگار شاعر ما، جست و جوگر، کاشف و راوی اندوهان نهان در پس اشیاء و رخدادها و روایت‌هاست.

این است که گاهی به سراغ روایت‌های شناخته شده می‌رود و غم پنهانی آن روایت‌ها را  بازمی‌آفریند و به اندوه این روزگار می‌پیوندد.

سلسله شعرهای «طوطی نامه»  و نیز سلسله شعرهای «نومرثیت حسنک» به این شیوه شکل یافته‌اند. البته با این ملاحظه که شاعر در بازآفرینی روایت‌های پیشین، از وسوسه‌های متداول مانند مضمون سازی‌های تفننی و جذابیت‌های زرد، هوشمندانه پرهیز داشته است.

– «سنگباران؟ چه خُردک حدیثی، پیشِ روحی که زخم از بدن دید
عمرها باید و روزگاران تا کسان آن ببیند که من دید»…
-«چاشتگاهی فراخ است و سلطان پلک-آسوده- بر هم بِنَگذاشت
خواجه را- دوش بر خوانِ می- مرگ، مطربان را گلو با رسن دید»
-«با من از حال این رفته بس کن، کار تاریخ راندن نه کارست
بی گمان هر که آونگِ دارست، هر چه دید از تن خویشتن دید»
-«غایت این سخن نیک اگر بد، مانده‌تر مبتلا مردِ مرتد
مادرت آخر قصه آمد، وز تو تنها یکی پیرهن دید»

شاعر در این دفتر، مخاطبانی را پیش چشم داشته است که با گسترۀ زبان شعر، بافت اسطوره‌ای و بینامتنی،فنون بلاغی و دیگر دقایق و ظرایف سخن انس داشته باشند. هم از این رو بسیاری از هنروری‌های شعرهای این دفتر چندان آشکار و در دسترس نیستند؛ یعنی برای لذت بردن و زیستن در دنیای پر از تازگی و شگفتی این شعرها، افزون بر دانش زبانی و تبحر در فنون شعری و احاطه بر متون، تأمل و نکته سنجی بسیار لازم است:

قفس از هر طرف بازست اما بازه‌ای بسته‌ست
اگر یک عمر پَر واکرده در این بازه این طوطی
بگو خاکِ قفس را سرمۀ آواز خود می‌کرد
که دارد پیش دیگر طوطیان آوازه این طوطی
پَرَم سبز و سرم سبز و زبانم سرخ، بازرگان!
منم- با مردنی هربار اما تازه- این طوطی
کتاب قصه را فریاد چاقو خورده‌اش پر کرد
میان کوچه در اوراقِ بی شیرازه این لوطی»
 
دکتر اسماعیل امینی/ تابستان 1401

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه های ترنم شعر

پست های مرتبط

0:00
0:00
آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
زمان بازگشایی قفل : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟