حسنا محمدزاده در یادداشت هفته؛

تأملی در سطح پارادوكسی زبان شعر بیژن نجدی

اختصاصی ترنم شعر/ حسنا محمدزاده شاعر کلاسیک‌سرا روزگار ما طی یادداشتی که در اختیار ترنم شعر قرار داده به ویژگی‌های شعری بیژن نجدی پرداخته است که در ادامه می‌خوانید:

«بیژن نجدی یكی از پرچمداران مدرنیسم ادبی در شعر و داستان معاصر است. شعر او به دلايل گوناگون با شعر هم‌عصرانش متمایز است، به گونه‌اي كه مخاطب نمي‌تواند از اغلب شعرهای او تعبیری رئال داشته باشد؛ اشعار نجدی با گریز از هنجارهای مهم‌ترین قرار داد اجتماعی، یعنی زبان شکل گرفته‌است. در نظر گرفتن معانی تازه برای کلمات، دادن ویژگی‌های هنری به اشیاء معمولی، هم‌نشینی آزاد و پیشامنطقی واژگان در محورهای جانشینی عمودی و افقی شعر، نقض منطق معنایی و كاربرد  تصاویر پارادوكسی از ويژگي‌هاي شعر اوست.

ابهام در شعر نجدی ابهامی هنری است كه با كاربرد چيزهايي وراي جهان كسالت‌بار روزمره، شكل گرفته و شگفتي‌آفرين شده‌است؛ به گونه‌ای كه ‌آفريده‌هاي شاعر فقط روی پردۀ ذهن مخاطب قابليت ديدن دارد.
شاعران آوانگارد پذيرفته‌اند كه بخش قابل توجهی از مخاطبان توانايی همراهی با شعرشان را ندارند، چرا كه گستره‌اي كه شاعر را به حيرت واداشته و كلمات را به طغيان كشيده‌است، چنان شگفت است كه ميان شاعران آوانگارد و بقيۀ شاعران مرزی مي‌كشد و حاصل آن شعري می‌شود با جهان فكری، نفسانی، روحی و زيستۀ متفاوت كه شباهتی به جهان شعری ديگران ندارد.

در این جستار با تأملي در كتاب واقعیت رؤیای من است به زیبایی‌شناسی اشعار بيژن نجدی با تأمل در سطح پارادوكسي زبان می‌پردازيم. در اين سطح از زبان، معمولاً تصاویری غریب و خلاف عادت شكل می‌گیرند؛ جذابیت این‌گونه تصویرها از این رهگذر است كه بر خلاف نظام‌های علّی و معلولی پرداخت مي‌شوند و از اموری كه ذهن انسان با آن‌ها انس گرفته‌است، فاصله دارند؛ ذهنی كه با اتفاقاتِ تجربه‌شده، خوگر شده‌است، به محض برخورد با چیزی خلاف آنچه می‌شناسد، دچار تعجب می‌شود و اصلی‌ترین كاركرد تصویر پارادوكسی، اعجاب‌برانگیزی ذهن مخاطب است. تصویر پارادوكسی علاوه بر لذت زيبايي‌شناختي، لذت تأويل و كشف مفهوم را هم نصيب مخاطب مي‌كند، چرا كه سخنان پارادوكسيكال جز از راه تأويل قابل ادراك نيستند.

نمونه‌های زیبایی از تصاویر پارادوكسی در شعرهایی از سنایی، عطار، مولانا، بیدل و بسیاری از اقوال صوفیان به چشم می‌خورد. در شعر معاصر هم تصاویر پارادوكسی زیبایی به چشم می‌خورد، اما اغلب آن‌ها فقط تلنگری ذهنی ایجاد می‌كنند، نه روحی. تفاوت خلاقیت هنری با تكنیك شعری در اثرگذاری عاطفی آن است، تا زمانی كه روح شاعر در آرایه‌ها دمیده نشود، احساس و عاطفه‌ای با كمك آنها برانگیخته نخواهد شد.


شاعر در پارادوكس امور متناقض را با هم آشتی می‌دهد و كنار هم می‌نشاند، هرچند كه بر اساس منطق، اجتماع میان‌شان محال باشد. كلینت بروكس، منتقد انگلیسی، پارادوكس را زبان روح شمرده و آن را زبانی دشوار و شدید و سخت تكان‌دهنده مي‌داند. وجود پارادوكس دو شرط اساسی دارد:

1ـ جمع آمدن دو سویۀ آن در یك چیز.
2ـ متقابل یا متخالف بودن این دو سویه.


متقابل به دو سویه می‌گوییم كه میان آن‌ها رابطۀ تضاد، مانند گرم و سرد، یا رابطۀ ایجاب و سلب، مانند انسان و غیر انسان، یا رابطۀ ملكه و عدم، مانند بینایی و كوری، برقرار باشد. همچنین متخالف به دو سویه می‌گوییم كه میان آن‌ها رابطۀ تغایر و تناظر برقرار باشد، مانند رابطۀ میان دو حس بینایی و شنوایی یا رابطۀ میان دو بعد زمان و مكان.


برای مثال نجدی می‌گوید:
«گیسو در آینه می‌ریزی من ظهر می‌شوم/ گیسو بر شانه ریخته‌ای/ من ظهر شده‌ام»
(نجدي، 1399: ص114)

در عبارت «من ظهر می‌شوم»، منطق ارسطویی از طریق معارف علمی پی می‌برد كه تناقضی بر اساس برقراری رابطۀ ایجاب و سلب میان دو سویۀ كلام شكل گرفته‌است، چرا كه «من» از جنس انسان است و «ظهر» غیرانسان. همین رابطه را در این سطرها هم می‌بینیم:
«كسی مرا شخم می‌زند/ به خاطر دانه‌ای كلمه/ كه می‌تواند با دست‌هایش ابرها را پاره كند»
(همان: 79)

وقتی شاعر می‌گوید «كسی مرا شخم می‌زند» مثل این است كه گفته‌باشد: «من مزرعه‌ام» و باز هم از دوسویۀ تناقض یكی انسان و دیگری غیرانسان است. این نوع رابطه نقیضی در شعر نجدی دو طرفه است، یعنی نه‌تنها انسانی ممكن است به چیزی مثل «ظهر» بدل شود، چیزهایی مثل «نور» و «آب» هم می‌توانند «آقا» باشند:
«می‌دانید كه نور آقاست/ آب آقاست»
(همان: 295)

یا چیزهایی مثل «اذان» و  «تاریخ» ممكن است «دست» داشته‌باشند:
«دیدم كه شعر افتاد  بر دست‌های اذان/ از اسب/ بله، اینهاست كه من دیده‌ام/ و می‌بینم كه تاریخ بر سینه‌اش می‌زند با كف دست»
(همان: 296)

یا به عنوان مثال در سطرهای زیر، تناقضی بر اساس برقراری رابطۀ ملكه و عدم میان دو سویۀ كلام شكل گرفته‌است:«به خاطر آن لحظه كه می‌میری پیش از آنكه زاده شوی و زاده می‌شوی در مرگ/ و مرگ در فریادی دوباره تو را می‌زاید»
(همان: 105)

در این سطرها تناقض میان «مرگ» و «زندگی» برداشته شده‌است و در «مرگ»، «تولّد» اتفاق می‌افتد، حتی «مرگ» می‌تواند پیش از تولّد هم اتّفاق افتاده باشد، یعنی در این عبارات، منطق زمانی و لزوم توالی اتّفاقات هم نقض شده‌است؛ و شاعر کوشیده است سیمی هادی میان دنیاهای پراکندۀ بیداری و خواب، دنیای واقع درونی و بیرونی، دنیای عقل و دنیای جنون برقرار كند.
گاهی هم تناقضی بر اساس برقراری رابطۀ تضاد میان سویه‌های كلام شكل می‌گیرد، مثل آن‌جا كه شاعر به واژگانی چون «یخ»، «تابستان» و «پاییز» مجوّز هم‌نشینی می‌دهد:
«آیینه‌ای آن جاست/ بر دیوار یخ/ كه نیم‌رخ تابستان/ اندام برگ‌برگ‌شدۀ پاییز/ در بی‌صدایی‌اش جاری‌ست»
(همان: 81)


مخلص كلام اینكه پارادوكس برخلاف ظاهر مهملش، غالبا حامل پیامی است كه از راه تأویل قابل دسترسی می‌باشد. هر جا صحبت از ناخودآگاه و ثبت دریافت‌هایی ورای عالم واقع باشد، می‌توان ردّپای پارادوكس را پیدا كرد، چرا كه ناخودگاه در بند تمیز دادن تضادها، تناظرها و تغایرها نیست. در متون عرفانی هم به پارادوكس‌های فراوانی برمی‌خوریم، برای مثال بایزید بسطامی كه یكی از سرآمدان پارادوكس‌گویی است می‌گوید: «روشن‌تر از خاموشی چراغی ندیدم و سخن به از بی‌سخنی نشنیدم» (تذكره الاولياء، 1322: 1/174)

تصورات پارادوكسیكال از نظر ساخت زبانی غالبا در دو ساخت نحوی «پارادوكس اسنادی» و «پارادوكس تركیبی» شكل می‌گیرد. در ساخت‌های اسنادی با جمله‌ای مواجهیم كه اسناد اجزای جمله به یكدیگر خلاف عقل می‌نماید و در ساخت تركیبی با تركیب‌های وصفی و اضافی مواجهیم؛ برای مثال حضور صدا بدون شنیدن آن و باز شدن انار بدون حضور انار نوعی پارادوكس اسنادی است:
«باور كن/ حضور صدا را بی‌آنكه صدایی شنیده شود/ باور كن/ هنگام كه می‌ریزد خون از انار و درخت انار/ و انار باز می‌شود/ خون‌آلود/ بر پیرهنی/ بدون حضور انار»
(نجدي، 1399: 74)

یا آنجا كه «سكوت» قابلیت شنیده‌شدن می‌یابد:
«مصیبتی است/ كه در خواب ما صدایی نیست/ و سكوت همین است كه می‌شنویم»
(همان: 161)

پارادوكس تركیبی، نوعی تركیب وصفی یا اضافی است كه از هم‌نشینی دو سویۀ نقیض با هم به وجود می‌آید، برای مثال تركیب وصفی «آفتاب تاریك»، تركیبی پارادوكسیكال ‌است، كه رابطۀ تضاد میان دو سویۀ آن شكل گرفته‌است. تركیب «خشونت مهربان» هم از همین نوع است:
«پس سیاه‌پوست می‌شوی/ هنگام كه می‌نگری بر خویش/ در آفتاب تاریك درون طشت» (همان: 51)
«بیرون، خشونت مهربان بیل بود و خاك» (همان: 215)
تصوّر چیزی مثل مهربانی خشونت برای ذهن‌های معمولی، ساده نیست، چرا كه در منطق معمول زندگی و در عالم حس، خشونت نمی‌تواند مهربان باشد، درنتیجه عقل از دریافت آن عاجز است. گویی خیال شاعر موقع خلق چنین تصاویری به نقطۀ علیای روح رسیده‌است و پردۀ حائل بین تناقضات از پیش رویش برداشته‌شده‌است.»

حسنا محمدزاده/ زمستان 1402

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه های ترنم شعر

پست های مرتبط

0:00
0:00
آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
زمان بازگشایی قفل : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟