وقتی گریبان عدم....

سومین سالگرد درگذشت افشین یدالهی

457
457

بیست و پنجم اسفندماه سومین سال‌روز درگذشت افشین یداللهی است.
 

افشین یداللهی متولد ۲۱ دی‌ماه ۱۳۴۷ در اصفهان، پزشک متخصص اعصاب و روان و از ترانه‌سرایان معروف بود که روز ۲۵ اسفند ۹۵ در پی سانحه رانندگی در سن ۴۸سالگی از دنیا رفت. سه سال از روزی که این خبر مخابره شد، می‌گذرد؛ روزی که خیلی‌ها از دوستان و طرفداران او  دوست داشتند این خبر تکذیب شود.

اهورا ایمان – ترانه‌سرا –  افشین یداللهی را یکی از ستون‌های اصلی ترانه بعد از انقلاب و بی‌جایگزین  می‌داند، و او را این‌گونه تعریف می‌کند: او ترانه‌های بیدار و هوشمندی داشت، ترانه‌هایش برای نسل ما بود، ترانه‌هایی که دغدغه مسائل اجتماعی داشت. او نسبت به مسائلی مانند کودکان کار، زنان خیابانی، مسائل اجتماعی و سیاسی دغدغه داشت، که نشان‌دهنده بیداری و آگاهی این هنرمند بود، هنرمندی که به هنر خود به صورت اقتصادی نگاه نمی‌کرد.

ترانه مکرم – ترانه‌سرا – نیز درباره او می‌گوید:  افشین یداللهی سبک شعری خود را داشت و در کنار ترانه پاپ کارهای کلاسیک قشنگی نیز داشت و هنرش معطوف به ترانه پاپ نبود. یداللهی  زبان خود را داشت و برخلاف ترانه‌سراهای دیگر، زبانش متأثر از دیگران نبود و زبان مختص به خود را داشت.‌ کارهای عاشقانه یداللهی تأثیر زیادی در موسیقی پاپ به لحاظ عمق کلام و تسلطش بر ادبیات داشت. خیلی‌ها ممکن است ترانه بگویند اما تسلط کافی بر ادبیات  نداشته باشند و سوادشان زیاد نباشد.
 

 زنده‌یاد یداللهی فعالیت‌ حرفه‌ای ترانه‌سرایی خود را در سال ۱۳۷۶ در سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد. نخستین ترانه‌هایش با آهنگسازی فؤاد حجازی و شادمهر عقیلی و با خوانندگی خشایار اعتمادی اجرا می‌شد.

یداللهی برای تیتراژ بسیاری از سریال‌های تلویزیونی ترانه‌هایی سروده و از جمله آثارش در این زمینه ترانه‌های سریال‌های شب آفتابی، غریبانه، شب دهم، میوه ممنوعه، مدار صفردرجه و معمای شاه است.

کتاب‌های «روزشمار یک عشق»، «امشب کنار غزل‌های من بخواب»، «جنون منطقی»، «حرف‌هایی که باید می‌گفتم و… تو باید می‌شنیدی» و «مشتری میکده‌ای بسته» از افشین یداللهی به جا مانده است.

در سال‌روز درگذشت افشین یداللهی، مهرداد محمدپور – پزشک و از دوستان این ترانه‌سرا – غزلی را از او با عنوان «یک روز می‌آیی که من دیگر دچارت نیستم» خوانده و در اختیار ایسنا گذاشته است.

«یک روز می‌آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم‌انتظارت نیستم

یک روز می‌آیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین، مست و خمارت نیستم

شب‌زنده داری می کنی تا صبح زاری می‌کنی 
تو بیقراری می‌کنی، من بیقرارت نیستم

پاییز تو سر می‌رسد قدری زمستانی و بعد
گل می‌دهی، نو می‌شوی، من در بهارت نیستم

زنگارها را شسته‌ام دور از کدورت‌های دور
آیینه‌ای رو به توام، اما کنارت نیستم

دور دلم دیوار نیست، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست ، امن‌ام حصارت نیستم»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه های ترنم شعر

پست های مرتبط

0:00
0:00
آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
زمان بازگشایی قفل : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟