جویا معروفی در یادداشت هفته؛

به مناسبت سالروز درگذشت نیما یوشیج

کد خبر :‌ 364
کد خبر :‌ 364
یادداشتی از جویا معروفی به بهانه سالروز درگذشت نیما یوشیج


هست شب یک شب دم‌کرده و خاک
رنگ رخ باخته است
باد، نوباوهٔ ابر، از بر کوه
سوی من تاخته است

هست شب، همچو ورم‌کرده تنی گرم در استاده هوا
هم از این روست نمی‌بیند اگر گمشده‌ای راهش را

با تنش گرم، بیابان دراز
مرده را ماند در گورش تنگ
به دل سوختهٔ من ماند
به تنم خسته که می‌سوزد از هیبت تب!
هست شب
آری
شب


شصت سال از درگذشت نیما یوشیج  می‌گذرد. زمانی که بر او گذشت، از او یک جریان‌ساز بزرگ حوزهٔ ادبی ساخت. جریان و حال و هوای نیما مهم‌تر از شعرِ نیماست. نیما در روزگاری زیست که هم از لحاظ اجتماعی پر از آشفتگی بود و هم از لحاظ فرهنگی، تاثیر جهان خارج بر ادبیات ایران در بالاترین درجه خود بود. ترجمه‌های مکرر از شاعران مکتب رمانتیسم  وسمبولیسم و فضای آشفته ایران در پایان قاجار و آغاز پهلوی و در کنار همهٔ این‌ها طبیعت زادگاهش یوش ذهنیت ادبی نیما را شکل داد و از او شاعری رمانتیک ساخت که بی‌واسطه به سراغ طبیعت  می‌رود و طبیعت برای او نماد  است.

نماد جهان شاعر و ایران روزگار او. نیما در مقدمه
ٔ افسانه که آغاز جریان رمانتیسم شعر فارسی است می‌گوید: “هیچ حسنی برای شعر و شاعر بالاتر از این نیست که بهتر بتواند طبیعت را تشریح کند و این مولفه‌های طبیعت در شعر او رنگ نماد می‌گیرند. کشتگاه نماد است، داروگ نماد است، باران نماد است، دریا نماد است و از همه مهم‌تر شب نماد است‌. شب پر فرکانس‌ترین تصویر در شعر نیماست، چرا که ایرانِ روزگارِ نیما شب بود.

نیما مرکز دافعه و جاذبه شعر معاصر گشت و حواشی بر متن او غلبه کرد.  رهروان و شاگردانش چون شاملو ، اخوان ، نادرپور ، سایه ، کسرایی ،شاهرودی و … او را ستایش کردند و مخالفانش چون حمیدی شیرازی او را دیوانه نامیدند که شعر او پر از وحشت و عجایب و حمق استتوللی در ابتدا راه رمانتیسم اجتماعی او را پی گرفت، اما در نهایت از او جدا شدخانلری هم وضعیت بینابینی اتخاذ کرد. حال از آن شاعران جز یکی دو نفر در این جهان نمانده‌اند، اما جریان و حال و هوای شعر نیما مانده است. شعرِ نیما اشکالات زبانی، نحوی و دستوری دارد و شفیعی کدکنی درست گفته است که این خطاها از هر کسی سر بزند باید مورد انتقاد قرار گیرد، وگرنه هرج و مرج خواهد شد.

اما حال و هوای نیما کم موهبتی نیست. شعر پر از ابهام او از دسترس تقلیدکنندگان به دور است و این هنوز از جاذبه‌های نیماست. مبهم و زیبا چون مه صبحگاهی مازندران:

خانه‌ام ابری‌ست
یکسره روی زمین ابری‌ست با آن

روح حسین منزوی شاد که گفت:

وقتی که رودش زاد و کوهش پرورش داد
طفل هنر را چاره جز نیما شدن نیست

جویا معروفی / زمستان 98

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه های ترنم شعر

پست های مرتبط

0:00
0:00
آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
زمان بازگشایی قفل : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟