فیض شریفی در یادداشت هفته؛

«ویار زیتون» مجموعه ای پویا، جاندار و زنده است

کد خبر :‌ 1012
کد خبر :‌ 1012

اختصاصی ترنم شعر/ فیض شریفی شاعر، منتقد و استاد بزرگ ادبیات فارسی در یادداشت تازه ای به نقد و بررسی مجموعه شعر «ویار زیتون» اثر صابر سعدی پور پرداخته و آن را در اختیار ترنم شعر قرار داده است که در ذیل می‌خوانید؛
 
«ویار زیتون دربرگیرنده ی ۳۵ شعر کوتاه،  متوسط و بلند است .
بنیاد تصویر گرایی سعدی پور ، این است که با تلاش بسیار در جست‌وجوی الهام بی درنگ و خود به خود برمی آید تا به مقامی برسد که انديشه های تأویلی و تعابير گوناگون، سد سدیدی برای او نشود .
شعرهای سعدی پور را که می خوانیم به این نتیجه می رسیم
که ، ماده‌ ی هنر ، در دانسته های خام زندگانی درونی یا صورخیال و تصاویر در مجموعه ی پیچیده و آنی ادراکات عاطفی و روشنفکرانه نهفته شده است .
سعدی پور این صور را بدون دگرگونی شکلی به صورت بکر و نیرومند بیان می کند ، اشاره های مستقیم و موثر را به دانستگی مخاطب ارائه می کند که فشار ستمگرانه زندگی و زندگی روزمره‌ را محو کند و خواننده برای لمحه ای به الزامات اش پناه ببرد ، شاعری از این لون بیش از ظرفیت خودش عاشق می شود :”
 
پیامبر نیستم ، که با یک دستم،  مرده ای را زنده کنم ، و با دیت دیگرم ، ماه را از پیراهنم بیرون بکشم و دو نیم سازم ، اما نیمی از بدنم را ، پناهندگان و کشتگان و زخمیان جنگ ها ، و نیم ديگرش را ، معشوقه ام تصرف کرده ، که همیشه در حال رسیدگی ، به زخم های نيمه ی دیگر است ، مقصر من نیستم ، که بیشتز از ظرفیتم ، عاشق شدم ….”
 
ص. ۱۹ )
سعدی پور در به کار بردن زبان  احتیاط کار است و همه‌ ی ایماژ هايش را برای قوت تأثیر هنر صنعتگرایانه اش، به کار می برد .
سخن شاعر در بخشی موزون و در بخشی بصری است . او فن تصویر سازی را در ساده ترین صورت خود این گونه به کار می برد :”
 
ماهی تنگ در فراق چه کسی
آن قدر ضجه زده که صدایش گرفته است ،حالا فقط لب می زند ؟
احساس می کنم ،هرچند ثانيه یک بار ، ماهی می شوم …”
ص.  ۲۳ )
 
شاعر می خواهد هرچند ثانيه یک بار  مثل ماهی عاشق شود و در تنگ بلورین عشق اسیر شود و با معشوق خود گل بگوید و گل بشنود .
او اشعاری  می نویسد که لازم است شنيده و دیده شود نه اشعاری که جامعه را خوش بیاید .
 
شعر (۳۵ ) یا شعر”  فرمانده ”  ی صابر سعدی پور ، مرا به یاد ” سرزمین ویران ” الیوت می اندازد .
فرمانده از نگاهی،  منظومه ای پر از مرثیه ، سوگ ، مرگ و درد است .این شعر از دورانی ، ما را خبر می دهد که در آن هرچه هست و نیست پر از تباهی و ویرانی و رنج و شکنج است .
چنین فرآیند و برآیندی را ما در اروپای پس از جنگ جهانی اول و دوم در شعر اغلب شاعران و نویسندگان طبقه ی بورژواز در غرب که آمال و آرزوهای خود را بر باد رفته می دیدند ، می بینیم . آنها می دانستند ، دریافتند که زندگانی صحنه ی خطر و ریسک و بحران و بیماری است ، از این رو خود را در قفسی می دیدند که راه برون شدی از آن برای آدمی میسور و  متصور و امکان پذیر نمی دانستند ، شعر ” سرزمین ویران ” الیوت ، الگو و نمونه ی شاخصی است ، شاعر خطاب به انسان  می گويد:”
 
تو جز مشتی بت های شکسته نمی شناسی
آن جا که می کوبد خورشید و پناهی نمی بخشد درختان مرده .”
 
سرزمین بی حاصل ، ، الیوت ، حسن شهباز ، تهران ۱۳۵۷ ، ص ۷۸ )
سعدی پور بر همین اساس می گويد:”
تنها چيزی که زندگی را از پا در می آورد
فراموشی است …
فرمانده، 
بلند شو و شلیک کن
گاهی برای ادامه ی نسلی
باید آن را منقرض کرد …”
 
صص،  ۶۷ و ۷۲ )
سعدی پور پس از خاتمه‌ ی جنگ ، سربازان را به شکل منفرد و از جمع گسسته ترسیم می کند :”
 
هرکس را در آغوش می گیرم
می توانم بفهمم
چند روز از عمرش باقی مانده
کم که می آورم
روزی چند بار خودم را بغل می کنم …”
 
صص.  ۶۸ و ۶۸ )
 
در بخش سوم ” سرزمین ویران ” الیوت : منشی موسسه ای حقير ” معاملات املاک ” که از کار برگشته و ملول و درهم شکسته و افسرده است با همسرش ، شام می خورد و می کوشد او را با نوازش های خود شاد و سرگرم کند و به هیجان وادارد .آمیزش آنها بی روح و بی لطف و  افسرده کننده است و در فرجام ” مرد کورمال راه به بیرون از اتاق می برد ، در پلکانی که در آن چراغی افروخته نیست .” :”
 
آن قدر صدای مرگ شنیده ای
که دیگر صدای مردنت را نمی شنوی “
ص. ۶۸ )
 
در دوره ی بحران و در هنگامه‌ی صلح ،سر و کله ی تراژدی پس از  فرو نشستن گرد و خاک پيدا می شود :”
 
نه !
هواشناسی اشتباه می کند
این ها گرد و خاک نیستند
که از کشورهای همسایه می آیند
اینان سربازانی هستند
که می خواهند
به وطن شان برگردند .”
 
ص.  ۵۷ )
 
راوی از ریشه های اجتماعی و طبقاتی خود ، بريده و کنده شده و خود را در جهان تنها و  بیگانه می داند ، او تجسم پریشیدگی جامعه ای رفته بر باد است .
راوی ، سربازی است که ” زنده اش به درد وطن و مرده اش به درد سیاستمداران ” می خورد .
راوی نماد تمام سربازان از جنگ برگشته ی ایران است ، سربازانی که ” پر شده اند از وحشت ” ، سربازانی که ” نامه در جیب شان بوی گوشت سوخته گرفته ” است .
سربازانی که ” بارها و بارها ، سر بر سينه ی معشوق گذاشته ” اند و اکنون ” در سينه وطن به خواب ” فرو رفته اند :”
 
دلم می خواست
با دست او
برای معشوقه…می نوشتم :”
سلام عزیزم !
تو سرود ملی من هستی
که آن را غصب کرده اند…”
 
ص ، ۶۰ )
شعر ۳۵ سعدی پور مثل شعر ” السا در آينه ی ”  آراگون با وجود آن که بن مايه های رمانتيکی دارد ولی شاعر تلاش می کند با جزئی نگری و پیوند برجسته ای که میان واقعیت های درونی و بیرونی خود دارد ، عشق و فاجعه ی دوران جنگ را کشف کند و شور و شعوری تازه را فراهم‌ بیاورد .
آراگون عشق و فاجعه ی دوران اشغال فرانسه را این گونه تصویر می کند :”
 
درست وسط فاجعه ی ما بود
و یک روز آزگار در برابر آينه نشسته‌
موی زرين اش را شانه‌ می کرد
من می پنداشتم که دست های صبورش آتشی را رام می کند
درست وسط فاجعه ی ما بود …
همه ی آن روز در برابر آينه نشسته
گل های بیکران آتش را دامن می زد …
دنیا شبیه ی آن آينه ی ملعون بود
شانه‌،  شعله های آن پرنیان را جدا می کرد
و آن آتش گوش
هی ذهن ام را روشن می نمود …
درست وسط فاجعه ی ما بود
هم چنان پنجشنبه در وسط هفته نشسته …
بازیگران فاجعه ی ما
که بهترین ارمغان این جهان لعنتی هستند
یک یک می میرند …”
 
انعکاس آتش سوزی های فاشیست ها و فاجعه ای را که ایجاد کرده اند در آينه دیده می شود .”السا ” نیز خود را در آينه در میان بازتاب شعله های سرکش و فاجعه می بیند .بنابراین او با آگاهی کامل در برابر آينه و آتش می نشیند و آتش بر می افروزد و با ” شانه‌،  شعله های آن پرنیان را جدا می کند ” تا این عشق و شعله به درون شاعر راه یابد و گوشه‌ های ذهن او را روشن سازد .بدین گونه شاعر از وهم و گمان بیرون می آید و عشق ، ” چهره‌ ی سرخ ” اش را نشان می دهد ، سعدی پور می گويد:”
 
فرمانده!
کودکی ام
پر از گل های سرخی است
که نام شان را نمی دانم
دلم می خواست
بلد بودم و می توانستم
این همه جنازه را
صمیمی تر از نام کوچک شان صدا بزنم
خدا هم نام این همه سرباز را
این همه گل را
به خاطر نمی آورد
کدام شاعر را دیده ای
که کلمه به کلمه شعرهایش را به خاطر داشته باشد؟” .
( ص . ۷۰ )
در این منظومه ، سربازان ، کلمات می شوند ، شاعر پيوند تازه ای بین درون و بیرون خود و عشق و فاجعه ایجاد می کند  و – بدون آن که اغراق کند –  به بیانی مدرن دست می یابد  :”
 
 
به رؤیاهایت که پناه ببری
با اولین موج ، تو را بیرون پرت می کنند
به خودت که بیایی
جانبازی همسرت را عميق تر کرده ای
که مثل همیشه پشت عینک آفتابی اش پنهان می کند
در صلح تر و خشک با هم می سوزند …”
 
( ص.  ۶۲ و ۶۳ )
سعدی پور مثل آراگون بدون آن که به توصيف سجایا و خصایل معشوق و زیبایی های او بپردازد و بدون آن که مثل شاملو از صناعات تزئینی غليظ استفاده کند ، رابطه‌ ی میان کلمات خود و جهان ورای واژگان،  آن جهان متراکم و خاص اشياء را می شناسد و به آن علاقه مند می شود .
نیاز اصلی ما به بينش هستی شناختی ست. بينش در عمق طبیعت و مکاشفه در هستی خود و طبیعت ،هدف اصلی شعر است.
شکل ( یا فرم ) از مهم ترین ویژگی های شعر است که بدون آن سایر اجزای شعر به هماهنگی نمی رسند .در این شعر هرجزیی در پيوند با سایر اجزاء و تاثیر و تأثر متقابل یافتم با آنهاست که مجموعه ی پویا و جاندار و زنده‌ ای را به وجود می آورد.»
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه های ترنم شعر

پست های مرتبط

0:00
0:00
آیا مطمئن هستید که می خواهید قفل این پست را باز کنید؟
زمان بازگشایی قفل : 0
آیا مطمئن هستید که می خواهید اشتراک را لغو کنید؟